رسانه خبری اینتیتر
این تیتر کمینه ترین رسانه خبری ایران

نگاهی به قسمت ویژه سریال Friends

همه‌ی شک و تردیدهایتان را دور بریزید! اپیزود ویژه‌ی فرندز که آتش عشق‌مان به این شش دوست صمیمیِ نیویورکی را از نو شعله‌ور می‌کند، همان چیزی است که از این دورهمی می‌خواستیم.

به گزارش اینتیتر به نقل از زومجی، «من گریه نمی‌کنم. تو چشمام گردوخاک رفته». اگر از اشک ریختن در حضور دیگران خجالت می‌کشید، بیان هرچه صادقانه‌تر این جمله را تمرین کنید. چون در حین تماشای اپیزود ویژه‌ی فرندز (Friends) بیش از هر چیز دیگری به آن نیاز پیدا خواهید کرد (البته دم دست داشتن یک بُشقاب پیاز هم کارساز است!). نخستین بخش شوکه‌کننده‌ی گردهمایی مجددِ ستارگان محبوب‌ترین سیت‌کام دهه‌ی ۹۰ که برادران وارنر به ازای تک‌‌تکشان حدود ۲ و نیم میلیون دلار (۲۴ هزار دلار برای هر دقیقه) پرداخت کرده است، طولِ یک ساعت و ۴۰ دقیقه‌ای‌اش (تقریبا برابر با ۵تا از اپیزودهای خودِ سریال) است.

دومین شگفتی‌اش اما این است که این دورهمی درست مثل بازبینی بی‌وقفه‌ی پنج‌تا از اپیزودهای برتر سریال اصلی، آن‌قدر سرگرم‌کننده، نوستالژیک، رویایی، شیرین، خنده‌دار و غم‌انگیز است که مثل برق و باد می‌گذرد و قبل از اینکه فکرش را کنید به پایان می‌رسد؛ پایانی که درست بلافاصله پس از خشنود کردنِ طرفداران با فراهم کردن همان چیزی که آنها سال‌ها برای آن لحظه‌شماری می‌کردند (دور هم جمع کردنِ مجدد آن شش دوست نیویورکی در یک اتاق)، به لحظه‌ی تکان‌دهنده‌ای که با نماهای پایانی اپیزودِ فینال سریال اصلی (آپارتمانِ خالی مانیکا) برابری می‌کند منتهی می‌شود.

درحالی که اِکیپ شش‌نفره‌ی کافه‌ی سنترال پِرک در آپارتمانی که نقطه‌نقطه‌اش مُنقش به خاطراتی نامیرا است و کرورکرور قصه از دیوارهای بنفش‌رنگش به خارج تراوش می‌کند نشسته‌اند، کورتنی کاکس نکته‌ی نیش‌دار اما انکارناپذیری را یادآوری می‌کند. ما طرفداران با لحظه‌شماری برای این دورهمی می‌خواستیم در برابر نیروی متلاشی‌کننده‌ی توقف‌ناپذیرِ شن‌های زمان ایستادگی کنیم و برای مدت کوتاهی به نظر می‌رسد که با دیدن دوباره‌ی دوستان در لوکیشن‌های سریال بر آن غلبه کرده‌ایم، اما کاکس با جمله‌ای بدرقه‌مان می‌کند که توهممان را درهم‌می‌شکند: «این آخرین باریه که به‌صورت گروهی درباره‌ی سریال ازمون سوال میشه. قرار نیست ۱۵ سال دیگه دوباره این برنامه رو انجام بدیم». همان‌طور که این اپیزود ویژه هم در نخستین ثانیه‌هایش آشکار می‌کند، در طول هفده سالی که از سرانجام فرندز می‌گذرد، این دورهمی فقط و فقط دومین باری است که کورتنی کاس، جنیفر اَنیستون، لیسا کودرو، دیوید شویمر، مت له‌بلانک و متیو پِری دور هم جمع شده‌اند.

نکته‌ای که کاکس از به زبان آوردنِ جنبه‌ی تلخ این دورهمی عقب‌نشینی نمی‌کند این است: اگر این همه وقت طول کشید تا چندلر بینگ، جویی تریبیانی، فیبی بوفِی، ریچل گریل و راس و مانیکا گلـر دوباره در دکورهای قدیمی سریال قدم زده و گپ بزنند، پس احتمالا تصورِ تکرار دوباره‌ی آن غیرممکن خواهد بود. این لحظه اما اولین‌باری نیست که این اپیزود به ماهیت نادر و استثنایی‌اش اشاره می‌کند. کمی قبل‌تر، جیمز کوردون که نقشِ مُجری بخشِ پُرسش و پاسخ‌محورِ دورهمی را ایفا می‌کند، از لیسا کودرو می‌پرسد که آیا به نقش داشتن در دنباله‌ی فرندز در قالب یک اپیزود یا یک فیلم فکر می‌کند یا نه؟ سوال عادلانه‌ای است.

بالاخره ما هم‌اکنون در دوران ریبوت‌ها و اسپین‌آف‌ها به سر می‌بریم؛ از ریبوت رُزنان (Roseanne) و ویل و گریس (Will & Grace) گرفته تا اسپین‌آف‌های چگونه با پدرتان آشنا شدم (How I Met Your Father) و دختر خبرچین (Gossip Girl). کودرو اما بلافاصله جواب منفی می‌دهد و درحالی که دیوید کِرین و مارتا کافمن، خالقان فرندز، سرشان را در بینِ حُضار به نشانه‌ی موافقت تکان می‌دهند توضیح می‌دهد که لازمه‌ی دنباله‌سازی برای فرندز خلق کشمکش و بحران است و کشمکش و بحران آرامش بی‌نقصِ کاراکترها در پایانِ سریال را خراب خواهد کرد.

به بیان دیگر، تا می‌توانید از فرصتی که برای گردهمایی بروبچه‌های سریال پیش آمده است نهایت لذت را ببرید، چراکه بعد از آن، فرندز این‌بار راستی‌راستی به پایان خواهد رسید. اما لازم نیست زانوی‌ غم بغل بگیرید. در جریانِ تماشای این دورهمی چیزی که قوی‌تر از سایه‌ی سنگینِ فرجامِ قاطعانه‌ای که مستقیما به آن اشاره می‌شود، احساس جاودانگی و ابدیتی که به‌طور غیرمستقیم در سراسر آن تداوم دارد است. چون بیایید روراست باشیم: صحبت درباره‌ی اینکه فرندز برای زندگی مجدد به دنباله‌سازی نیاز دارد کوته‌فکرانه است.

فرندز در طول هفده سالی که از پخش اورجینالش روی آنتنِ شبکه‌ی اِن‌بی‌سی می‌گذرد، نه تنها هرگز در گوشه‌ای از انباری ذهنِ فرهنگ عامه برای خاک خوردن رها نشده است، بلکه اتفاقا تک‌تک ۲۳۶ اپیزود تشکیل‌دهنده‌اش در ابتدا روی نت‌فلیکس و حالا روی اچ‌بی‌اُ مکس در دسترس هستند و در چرخه‌‌‌ای تکرارشونده‌‌ روی شبکه‌های تلویزیونی پخش و بازپخش می‌شوند. فرندز به‌طرز «دکتر منهتن‌»واری می‌تواند در آن واحد در گذشته، حال و آینده باشد. این موضوع این اپیزود ویژه را به جای یادآوری چیزی که فرندز در گذشته بود، به جشن گرفتنِ چیزی که فرندز در همه‌حال و همه‌جا هست تبدیل کرده است.

در نتیجه اتمسفر حاکم بر این اپیزود که از تلاقی احساسات متناقض تشکیل شده، به‌طرز دل‌پذیری عجیب است. از یک طرف عمیقا نوستالژیک است و از طرف دیگر انگار هرگز از دست داده نشده که حالا به برانگیختن احساسات سانتیمانتالِ بینندگانش نیاز داشته باشد. فرندز حکمِ منبعی از خاطره که با قدرتِ رادیواکتیوی هسته‌ی هزاران خورشید می‌درخشد را دارد و این اپیزود هم درست همان‌طور که از این‌جور ریبوت‌ها و دورهمی‌ها انتظار داریم، با کله به درونِ جنبه‌ی خاطره‌بازی اغواکننده‌ی آن شیرجه می‌زند؛ دوستان درحالی که در آپارتمان مانیکا نشسته‌اند کلیپ‌های پشت‌صحنه‌ی فرندز را تماشا می‌کنند؛ سناریوی برخی از عاطفی‌ترین لحظاتِ سریال را بازخوانی می‌کنند؛ در قالب مسابقه‌ای که شبیه مسابقه‌‌ای که به تصاحب آپارتمان مانیکا توسط چندلر و جویی طراحی شده، با هم رقابت می‌کنند؛ درحالی که روی کاناپه‌ی سنترال پِرک لم داده‌اند چگونگی پیوستنشان به سریال را برای هم تعریف می‌کنند و درحالی که جلوی فواره‌ی معروفِ تیتراژ آغازین سریال نشسته‌اند به سوالات کوردون جواب می‌دهند. به عبارت دیگر، این اپیزود که حکم یک تور گردشگری متراکم‌شده در سراسر دنیای فرندز را دارد، تا خرخره سرشار از عصاره‌ی فرندز است.

از یک سو همه‌ی این خاطره‌گویی‌ها، بینندگان را به دهه‌ی ۹۰ و اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰ شلیک می‌کند و از سوی دیگر، ماهیتِ فرندز به عنوان سریالی که متعلق به همه‌ی زمان‌هاست باعث می‌شود این‌طور به نظر برسد که انگار بازیگران مشغول به یاد آوردنِ اتفاقی که همین دیروز اُفتاده هستند. اتفاقا کارگردان این اپیزود هم با نحوه‌ی تدوینش روی این حقیقت که گویی یک پرده‌ی نازک و ناچیز بینِ گذشته و حالِ این سریال فاصله انداخته است تاکید می‌کند. در صحنه‌هایی که بازیگران در سال ۲۰۲۱ مشغول بازخوانی سناریوی بخش‌هایی از سریال هستند، کارگردان اجازه می‌دهد که صداها و تصاویرِ گذشته، به زمانِ حال نفوذ کنند. دیالوگ‌ها به لطفِ بازیگران که آنها را نه با بی‌حوصلگی میانسالگی، بلکه با همان حرارت و اشتیاق جوانی تکرار می‌کنند (مخصوصا لیسا کودرو)، در سال ۲۰۲۱ آغاز می‌شوند، بدون وقفه در دهه‌ی ۹۰ ادامه پیدا می‌کنند و مجددا این شکافِ چند ده ساله را بدون تعلل برای تکمیل شدن در زمان حال می‌پیمایند. در قلمروی فرندز، زمان با زمان آمیخته می‌شود؛ حرکت عقربه‌های ساعت بی‌معنی می‌شود؛ اعداد به زانو درمی‌آیند؛ تقویم‌ها منسوخ می‌شوند.

برای مثال، صحنه‌‌ای که فیبی به‌طور تصادفی با معاشقه‌ی شوکه‌کننده‌ی چندلر و مانیکا مواجه می‌شود در چه زمانی رُخ داده است؟ در سال ۱۹۹۹ که این اپیزود برای نخستین‌بار پخش شد؟ هفته‌ی گذشته که این سریال بی‌شمارمین بازپخشش را تجربه می‌کرد؟ یا هم‌اکنون که مشغول تماشای این اپیزود ویژه هستم؟ پاسخِ درست، «همه‌ی آنها در آن واحد» است. یکی دیگر از چیزهایی که روی عدم محدودشدگیِ فرندز به زمان و مکانِ خاصی تاکید می‌کند این است که گرچه این سریال از لحاظ فنی نوستالژیِ متولدان دهه‌ی شصت تا هشتاد میلادی محسوب می‌شود، اما در بخشی که به مصاحبه با طرفداران سریال در سراسر دنیا اختصاص دارد، گستره‌ی وسیع و متنوعِ طرفدارانش در سنین مختلف در کانون توجه قرار می‌گیرد. اما شاید بزرگ‌ترین نقطه‌ی قوتِ این اپیزود دقیقا همان چیزی است که به محض اعلام خبر ساخت این دورهمی، بزرگ‌ترین نگرانی طرفداران حساب می‌شد: ساختار اسکریپ‌نشده‌اش. وقتی به بازگشتِ یک سریال خاص ابراز علاقه می‌کنیم، چیزی که در واقع درخواست می‌کنیم نه بازگشت بازیگرانش، بلکه دیدن مجدد آنها در حین ایفای نقش کاراکترهای محبوب‌مان است. بنابراین وقتی معلوم شد اپیزود ویژه‌ی فرندز اسکریپت‌شده نیست، بدجوری توی ذوق‌مان خورد.

اما وقتی در جریان تماشای این دورهمی متوجه شدم نگرانی‌ام در این زمینه چقدر بیهوده بوده است، خودم را به خاطر نادیده گرفتنِ چیزی که در تمام این مدت همچون یک تابلوی نئونی چشمک‌زن جلوی چشمانم بود سرزنش کردم. حقیقت این است که اگر فقط یک سریال در سراسر تاریخ تلویزیون وجود داشته باشد که شکافِ ناچیزِ بین بازیگران و نقش‌هایشان باعث می‌شود که تماشای تعاملِ بازیگران همچون تماشای تعامل نقش‌هایشان به نظر برسد، آن سریال فرندز است. اتفاقا این اپیزود بارها و بارها روی این نکته که شخصیتِ واقعی بازیگران فرندز چقدر به شخصیتِ نقش‌هایشان نزدیک است اصرار می‌کند. درواقع، همان‌طور که نویسندگان سریال هم توضیح می‌دهند، آنها در جریان پروسه‌ی کستینگِ سریال از بینِ بی‌شمار بازیگری که تست می‌دادند، در جستجوی بازیگری که نقش کاراکترش را به خوبی ایفا کند نبودند (آنها به دنبال بازیگری که در وانمود کردن به اینکه شخص دیگری است، مهارت دارد نبودند)، در عوض آنها به دنبال بازیگرانی که بدون نیاز به زور زدن، بدون نیاز به وانمود کردن، در کالبد این شخصیت‌ها چفت می‌شوند بودند؛ آنها به دنبال بازیگرانی که نزدیکی شخصیتِ واقعی آنها به نقششان، به نقش‌آفرینی صادقانه‌تر و اُرگانیک‌تری منجر می‌شود بودند.

نه تنها نویسندگان، شخصیت راس را با در نظر گرفتنِ صدای دیوید شویمر در ذهنشان نوشته بودند و بعدا مجبور شدند تا او را پس از دوران شکست‌خورده‌ی بازیگری‌اش که باعث شده بود به عدم شانس موفقیتش در هالیوود به یقین برسد، به هر زور و زحمتی که بود برای بازگشت به لس آنجلس متقاعد کنند، بلکه لیسا کودرو هم با در نظر گرفتن نقش فرعی‌اش در سیت‌کام دیوونه‌تم (Mad About You) که درون‌مایه‌ی دیوانه‌ی مشابه‌ی فیبی را داشت انتخاب شده بود. در حقیقت، شخصیت واقعی لیسا کودرو به حدی با پرسونای فیبی مو نمی‌زند که نحوه‌ی کارش برعکسِ اکثر بازیگران است. درست همان‌طور سوپرمن که در همه‌حال پسر کریپتون است، باید در حالت عادی به کلارک کنت‌بودن تظاهر کند، کودرو هم وضعیت مشابه‌ای دارد. حتی دیگر بازیگران سریال هم نسبت به این حقیقت ابراز شگفتی می‌کنند.

کورتنی کاکس در واکنش به نحوه‌ی خندیدنِ واگیردارِ کودرو می‌گوید که چقدر آن به خنده‌ی فیبی شبیه است. در جایی دیگر، نحوه‌ی واکنش نشان دادنِ او به حشره‌ای که لابه‌لای موهایش می‌خزد، دقیقا همان واکنشِ آشفته‌ای است که احتمالا فیبی به این اتفاق نشان می‌داد و در صحنه‌ای که می‌خواهد شعر «گربه‌ی بوگندو» را با لیدی گاگا هم‌خوانی کند، برای قرار گرفتن در فضای ذهنی فیبی فرصت می‌خواهد و هنوز این جمله از دهانش خارج نشده که بلافاصله می‌گوید که آماده است.

پرفت و آمدِ این آدم بینِ لیسا کودرو و فیبی بوفِی آن‌قدر یکپارچه و نامرئی است که حتی نیازی به سوییچ کردن بینِ آنها نیز ندارد. در عوض، بیشتر مثل این می‌ماند که لیسا کودرو در همه‌حال فیبی است؛ او فقط شدتِ فیبی‌بودنش را کم و زیاد می‌کند. این موضوع درباره‌‌ی مت لی‌بلاک هم صدق می‌کند. او تعریف می‌کند درست در همان شبی که فردا صبحش باید برای فرندز تست می‌داد، برای تمرین دیالوگ‌ها سراغ دوستش می‌رود.

دوستش با استناد به اینکه سریال درباره‌ی دوست‌بودن است، پیشنهاد می‌کند که آنها به عنوان یک‌جور فعالیت تمرینی برای هرچه بهتر قرار گرفتنِ مـت در نقشش به عنوان یک دوست، بیرون بروند و نوشیدنی بخورند و له‌بلانک هم موافقت می‌کند. خلاصه اینکه له‌بلانک ادامه می‌دهد که آن شب در حالت مستی در آپارتمان دوستش بیدار می‌شود و دستشویی می‌رود. اما ناگهان چشمانش سیاهی می‌روند و با صورت به سمت توالت زمین می‌خورد و تکه‌ای از گوشتِ بینی‌اش بر اثر برخورد به صندلی توالت جدا می‌شود و خونریزی می‌کند. او فردا صبح با وضعیت افتضاحِ بینی‌اش با خالقان سریال دیدار می‌کند، مارتا کافمن از او می‌پرسد چه بلایی سر بینی‌اش آمده، او حقیقت را می‌گوید و نقش جویی را در کمال شگفتی‌اش تصاحب می‌کند.

شاید مست کردن یک بازیگر درست در شب چنین دیدار کاری مهمی در هر حالت دیگری باعث شود که او اعتماد صاحبکارانش را به خاطر بی‌مسئولیتی‌اش از دست بدهد، اما ایده‌ی احمقانه‌ی شبگردی و مست کردن به بهانه‌ی تمرین کردنِ فعالیتِ دوست‌بودن به عنوان یک نمونه از «جویی تریبیانی»‌وارترین کارهایی که یک نفر می‌تواند انجام بدهد، او را به بازیگر ایده‌آلی برای این نقش تبدیل می‌کند. این موضوع اما شاید بیش از هرکس دیگری درباره‌ی جنیفر اَنیستون و دیوید شویمر صدق می‌کند. همان‌طور که خودشان طی بزرگ‌ترین غافلگیری این دورهمی افشا می‌کنند، آنها در جریانِ فصل نخست سریال علاقه‌ی دوطرفه‌ی بسیار شدیدی به یکدیگر داشته‌اند؛ افشایی که معنای تازه‌ای به کلیپ‌هایی که از شوخی‌های اَنیستون و شویمر در پشت‌صحنه‌ی سریال پخش می‌شود می‌بخشد. به قول آنها این دلدادگی هرگز به مرحله‌ای جدی‌تر متحول نشده بود، اما یکی از دلایلی که رابطه‌ی عاشقانه‌ی ریچل و راسل عموما به عنوان پُرتنش‌ترین و محبوب‌ترین رابطه‌ی عاشقانه‌ی مدیوم تلویزیون شناخته می‌شود، به خاطر این است که بخش قابل‌توجه‌ای از شیدایی این دو کاراکتر از منبعی طبیعی، از تمنای برطرف‌نشده‌ی صادقانه‌‌شان در پشت دوربین سرچشمه می‌گرفت.

حتی متیو پری که به خاطر مبارزه‌‌اش با اعتیاد در بیست سال گذشته (و همچنین جراحی اضطراری دندان‌هایش در روز قبل از ضبط دورهمی)، کم‌حرف‌ترین و دگرگون‌شده‌ترین عضو گروه است، صحنه‌‌ی نه چندان علنی اما دلخراشی دارد که او و کاراکترش را درون یکدیگر ذوب می‌کند. در اوایل این اپیزود درحالی که او و مت له‌بلانک از بقیه جدا می‌شوند و روی صندلی‌های راحتی معروفِ چندلر و جویی لم می‌دهند، پری در حالی که به یک نقطه خیره شده، بدون هیچ لبخندِ فرمالیته‌ای و با لحن نه چندان بلندی به له‌بلانک می‌گوید: «اوه متی از دیدنت خوشحالم». چندلر هنوز آن داخل است! شکافِ ناچیز بین بازیگران و نقش‌هایشان و رابطه‌ی دوستانه‌ی تنگاتنگشان به این معنی است این اپیزود نه تنها نیازمان به دیدن این بازیگران در قالب نقش‌هایشان را برآورده می‌کند، بلکه این کار را خیلی بهتر از هرگونه فیلم دنباله‌ای اسکریپت‌شده‌ای انجام می‌دهد. این دورهمی بدون روایت داستان جدیدی که جایگاه ثابت‌شده‌ی فرندز در فرهنگ‌عامه را دستکاری کند، شامل همه‌ی چیزهایی که از یک فیلم اسکریپ‌شده می‌خواهیم می‌شود. بهترین لحظات این اپیزود آنهایی است که هر شش نفر بدون هیچ کشمکشِ از پیش‌برنامه‌ریزی‌شده‌ای دور هم نشسته‌اند و خاطره‌بازی می‌کنند.

یکی از دلایل موفقیت فرندز این بود که بازیگران سریال هم با یکدیگر دوست صمیمی بودند و این اپیزود ویژه ثابت می‌کند که این حقیقت در ۱۷ سال گذشته همچنان استوار باقی‌مانده است. تماشای آنها درحال قدم زدن در دکورهای سریال و قهقه‌زدن از یادآوری خاطرات گذشته (له‌بلانک به‌طرز شیطنت‌آمیزی دیالوگ‌های کاکس را از روی میز آشپزخانه پاک کرده بود) حاوی همان جنس از کُمدی/درامِ سریال اصلی است. این روش احتمالا مناسبت هر سریالی نیست. نزدیکی بسیار زیاد این آدم‌ها در جلو و پشتِ دوربین به عنوان خصوصیت استثنایی فرندز باعث می‌شود که تماشای تعامل آنها در پشت دوربین تفاوت چندانی با تعاملاتشان در جلوی دوربین نداشته باشد. در هنگام تماشای این اپیزود مغزم به‌طور اتوماتیک این دو دنیای مجزا را به‌طرز جدایی‌ناپذیری درون یکدیگر آمیخته بود. اما دومین نگرانی طرفداران که از بدو معرفی این دورهمی وجود داشت، معرفی دارودسته‌ی جاستین بیبر، کیت هرینگتون، دیوید بکهام، کارا دِلوین، لیدی گاگا، ریس ویترسپون، گروه موسیقی کره‌ای بی‌تی‌اِس و غیره به عنوان مهمانان ویژه برنامه بود. گرچه کماکان ترجیح می‌دهم زمانی که به مهمانان اختصاص پیدا کرد را با گپ و گفتِ گروه شش نفره‌ی سریال سپری می‌کردم، اما خوشبختانه نحوه‌ی به‌کارگیری آنها اکثرا اذیت‌کننده نیست.

منهای بخش بی‌تی‌اِس که معذب‌کننده‌ترین و تصنعی‌ترین ۱۰ ثانیه‌ی کل این اپیزود است، بقیه حضور غیرضروری اما عُمدتا بی‌آزاری دارند؛ هرینگتون و بکهام دوتا از خنده‌دارترین اپیزودهای سریال را یادآوری می‌کنند؛ ریس ویترسپون از تجربه‌اش به عنوان بازیگر مهمان در فرندز تعریف می‌کند؛ تماشای لیدی گاگا درحال چهچه زدن «گربه‌ی بوگندو» به لحظه‌ی سورئالِ دیوانه‌واری درخورِ فرندز منجر می‌شود و نقش بی‌کلامِ امثال کارا دلوین و جاستیس بیبر هم به پوشیدن لباس‌های نمادین فرندز و رژه رفتنشان خلاصه شده است. بدبین‌بودن نسبت به دورهمی فرندز حتی در بین طرفداران سینه‌چاکِ این سریال نیز خیلی آسان بود.

آیا این برنامه حُقه‌ی بی‌شرمانه‌ای برای فروختن اشتراکِ اچ‌بی‌اُ مکس است؟ آیا ساختار اسکریپت‌نشده‌ی آن یعنی باید بازآفرینی جادوی سریال اصلی را از سرمان بیرون کنیم؟ اما محصول نهایی افشا می‌کند که همه‌ی شک و تردیدهایمان بی‌مورد بوده است. اپیزود ویژه‌ی فرندز با همان سطح از دقت، اشتیاق و عشقی که سریال اصلی را در ۲۵ سال گذشته زنده نگه داشته است تهیه شده است. واضح است این اپیزود قرار است مشترکان اچ‌بی‌اُ مکس را افزایش بدهد. این مسئله اما از اهمیتِ این حقیقت که این دورهمی نبوغِ دست‌کم‌گرفته‌شده‌ی این سریال و رابطه‌ی عمیقی که با این کاراکترها و بازیگرانشان دارم را دوباره بهم یادآوری کرد نمی‌کاهد.

گرچه این اپیزود ویژه اسکریپت‌شده نیست، اما خیلی خیلی مواظب است تا برای حفظ فانتزی ایده‌آلش، هیچ اشاره‌ای به جنجال‌هایی مثل اسپین‌آفِ شکست‌خورده‌ی جویی یا چالش‌های شخصی ستارگانش نکند. کاملا مشخص است که درد و زجر مدفون‌شده‌ای در زندگی متیو پِری وجود دارد که او به‌طور خیلی گذرایی به آن اشاره می‌کند؛ پِری در حین درد و دل کردن با هم‌بازی‌هایشان افشا می‌کند که هر شب در جریان تولید سیت‌کام از فکر به اینکه ممکن است مخاطبان به جوک‌هایش نخندند، احساس مرگ به او دست می‌داد.

او اعتراف می‌کند در آن روزها اینکه میزان رضایتش از زندگی به تحسینِ دیگران وابسته بود، درست و سالم نبود و لیسا کودرو و دیگران از شنیدن اینکه او در تمام این مدت بدون اینکه چیزی به آنها بگوید عذاب می‌کشیده، ابراز ناراحتی می‌کنند. اما این لحظه‌‌ی جدی مدت زیادی دوام نمی‌آورد. توجه‌ی اپیزود با فاصله گرفتن از جنبه‌های تیره و تاریکش، بلافاصله به سمت خنده‌ها بازمی‌گردد. آیا در طول تماشای این اپیزود احساس می‌شود که یک چیز‌هایی به‌طرز عامدانه‌ای نادیده گرفته می‌شود؟ بله. آیا این موضوع نقطه ضعف حساب می‌شود؟ الزاما نـه. فرندز همیشه درباره‌ی فرار از دنیای واقعی برای پناه بُردن به یک دنیای آرامش‌بخش که جوانانش درگیر دغدغه‌های طاقت‌فرسایی مثل تامین خرج زندگی‌شان نیستند بوده است و این دورهمی نیز از این قاعده مستثنا نیست.

اینتیتر را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.