آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟

دو فیلم از دهه‌ی ۹۰ میلادی به کارگردانی رابرت زمکیس، یک فیلم فرانسوی راجع به شکل‌گیری دوستی ارزشمند و یک فیلم از سینمای کروه جنوبی راجع به دوستی‌های کم‌و‌بیش فراموش‌شده‌ی قدیمی.

به گزارش اینتیتر به نقل از زومجی، بسیاری از افراد علاقه‌مند به هنر هفتم باور دارند که مشاهده‌ی آثار قدیمی بحث‌برانگیز با نگاه منصفانه و تازه می‌تواند ماجراجویی‌های سینمایی هیجان‌انگیزی را رقم بزند. از آن سو همیشه رفتن به سراغ فیلم‌های غیرهالیوودی نیز می‌تواند برای مخاطب‌های شدیدا عادت‌کرده به سینمای انگلیسی‌زبان، دربردارنده‌ی تجربه‌های تازه و بعضا معرکه باشد.

یک فیلم از کشور فرانسه و یک فیلم از کشور کره جنوبی، اول و آخر این فهرست را تشکیل داده‌اند. بین آن‌ها هم در شماره‌ی ۲۱۶ سری مقالات آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ سراغ دو اثر جالب به کارگردانی رابرت زمکیس می‌رود؛ همان فیلم‌سازی که با Back to the Future توانست تاثیری قابل‌توجه و ماندگار روی داستان‌گویی علمی-تخیلی سرگرم‌کننده در سینما بگذارد.

Four Adventures of Reinette and Mirabelle (1987)

یک اثر فرانسوی حدودا ۱۰۰ دقیقه‌ای با محوریت دوستی؛ همراهی و همدلی عمیقی که می‌تواند منجر به بالا رفتن هر دو شخصیت شود. زیرا دو دختر قرارگرفته در مرکز توجه فیلم Four Adventures of Reinette and Mirabelle شباهت‌ها و تفاوت‌های فراوانی دارند. هر دو آن‌ها هنر را درک می‌کنند. اما در بستری کاملا متفاوت هنر خود را شکل داده‌اند. یکی زندگی را در دل محیط خلوت گره‌خورده به طبیعت جلو می‌برد و دیگری متعلق به شهر است و برای استراحت قدم به محل زندگی او می‌گذارد. یکی اصول هنری را یاد می‌گیرد و دیگری هنر را به خود یاد داده است. یکی ثانیه به ثانیه برای زندگی هیجان دارد و دیگری می‌خواهد کارها را مطابق اصول جلو ببرد.

آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟

آن‌ها جهان را از زوایای متفاوتی می‌بینند و از به اشتراک‌گذاری تجربه‌های خود با یکدیگر لذت فراوان می‌برند. یکی درباره‌ی تنها دقیقه‌ی سرشار از سکوت طی کل ۲۴ ساعت می‌گوید و دیگری می‌خواهد دوست ساده و دوست‌داشتنی خود را به موفقیت واقعی نزدیک کند. اریک رومر که در سال ۲۰۱۰ میلادی از دنیا رفت، در مقام کارگردان این فیلم درامدی (کمدی-درام) رمانتیک انقدر با کمک دو هنرمند اصلی موفق به عزیز کردن شخصیت‌ها برای مخاطب می‌شود که بیننده فقط می‌خواهد آن‌ها را ببیند. دیگر آن‌چنان مهم نیست که هر سکانس به‌صورت ویژه چه هدفی را دنبال می‌کند. من می‌خواهم بخشی از این دوستی باشم و لحظه به لحظه‌ی تاثیرگذاری دو دوست روی یکدیگر را ببینم.

حتی فارغ از کشش داستانی مورد اشاره، فیلم Four Adventures of Reinette and Mirabelle از لحاظ بصری هم مخاطبِ هدف را شیفته‌ی خود می‌کند. زیرا تک‌تک لباس‌های انتخاب‌شده و اجسام حاضر در قاب‌بندی‌های متفاوت لحظات کلیدی اثر، انقدر با دقت مشغول رنگ‌آمیزی آن بوده‌اند که بارها مخاطب فقط مشغول تماشای جلوه‌هایی مانند غرق شدن رنگ قرمز میان سبزی دل‌نشین طبیعت می‌شود.

Death Becomes Her (1992)

آثار رابرت زمکیس بارها فقط به خاطر علاقه‌ی بسیار زیاد او به استفاده‌ی حداکثری از به‌روزترین تکنولوژی‌های سینمایی، مورد قضاوت غیرمنصفانه قرار گرفته‌اند؛ تا حدی که تمرکز روی جلوه‌های بصری عجیب بسیاری از ساخته‌های سینمایی کارگردان فیلم Forrest Gump سبب شد که عده‌ای آن‌ها را مثلا از نظر داستان‌گویی، بی‌خاصیت خطاب کنند. درحالی‌که اکنون وقتی به اثری همچون فیلم Death Becomes Her نگاه می‌اندازیم، صرفا متوجه تکنیک‌های به کار رفته در ساخت آن نمی‌شویم. بلکه دغدغه‌های فیلم را نیز می‌توان دید.

فارغ از اینکه چه‌قدر ترکیب اِلِمان‌های ژانر وحشت و ژانر کمدی می‌تواند پیچیده و سخت باشد، Death Becomes Her با محوریت دو زن موفق و زیبا به مشکلی بزرگ در دنیای مدرن می‌پردازد؛ انتظارات متفاوت جامعه از عمر کردن انسان براساس جنسیت. درحالی‌که هلن و مدلین به ترتیب با نقش‌آفرینی گلدی هان و مریل استریپ افراد بسیار موفقی هستند، تمام دغدغه‌ی این دو به‌دست آوردن توجه ارنست با بازی بروس ویلیس است. سپس نبرد شکل‌گرفته بین دو شخصیت بیش از حد بالا می‌گیرد و آن‌ها با خوردن معجون، خود را تبدیل به مرده‌های بازگشته به زندگی می‌کنند. از این به بعد دیگر دو شخصیت عمر نخواهند کرد، زیبایی آن‌ها کم نخواهد شد و نامیرا هستند. اما آیا این برای جلب توجه ۱۰۰ درصدی ارنست کافی است؟ آیا این دو کاراکتر عملا درنهایت فقط یکدیگر را نابود می‌کنند؟ راستی اصلا ارنست لیاقت این تلاش‌ها را دارد؟ چرا هیچ‌کس ظاهر او را مورد قضاوت قرار نمی‌دهد؟

مخاطب به احتمال زیاد چند بار موقع دیدن فیلم Death Becomes Her می‌خندد؛ مخصوصا به خاطر کمدی فیزیکی قابل قبولی که در آن جریان دارد. اما زیر پوست این سرگرمی، چند بحث جدی هم قرار دارند؛ حتی اگر فیلم در انتقال آن‌ها به مخاطب با مشکل مواجه شده باشد.

Contact (1997)

کارل سیگن به‌عنوان برنده‌ی جایزه پولیتزر و ستاره‌شناسی که خیلی‌ها را با علم روز آشنا کرد، نامی محترم و بزرگ در ایالات متحده‌ی آمریکا داشت. به همین خاطر وقتی رابرت زمکیس به اقتباس سینمایی یکی از کتاب‌های او پرداخت و متیو مک‌کانهی را درکنار جودی فاستر تبدیل به دو تن از بازیگرهای اصلی کرد، همه می‌دانستند که باید به فیلم Contact یک شانس بدهند؛ اثری که تا همین امروز، پایان‌بندی آن بحث‌برانگیز باقی مانده است و نظرات ضد و نقیض فراوانی را دریافت می‌کند. زیرا فیلم Contact با پرسش‌هایی بسیار جدی راجع به امکان وجود حیات هوشمند در بخشی دیگر از هستی دست‌وپنجه نرم می‌کند و شامل لحظاتی است که باید با ذهن باز به آن‌ها نگاه شود.

آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟

مهم‌ترین پیچش داستانی فیلم Contact فقط وقتی ارزش اصلی خود را نشان می‌دهد که بیش از حد سعی در فهم منطق آن نداشته باشید. زمکیس این‌جا با نویسندگی جیمز وی. هارت و مایکل گلدنبرگ قدم به جهان ناشناخته‌ها می‌گذارد؛ آن هم براساس کتاب دانشمندی که واقعا با نهایت دقت علمی راجع به بیگانگان و شانس برقراری ارتباط انسان با آن‌ها صحبت می‌کرد. پس واضح است که مثلا فیلم به یک جمع‌بندی داستانی مشخص، کاملا قابل فهم و ساده نمی‌رسد.

در نتیجه اگر بتوانید بیشتر از یک داستان‌گویی جذاب کلی، در فیلم Contact به‌دنبال مواجهه با پرسیده شدن برخی از سوالات مهم راجع به ماهیت زندگی‌های غیرانسانی باشید، طی برخی از دقایق آن احتمالا تجربه‌ای ویژه خواهید داشت. زیرا برخی از پرسش‌ها هنوز در جهان امروز هیچ‌گونه جواب قطعی ندارند. اما اتفاقا همین حقیقت باعث شده است که پرسیدن آن‌ها جذاب و ارزشمند باقی بماند. جیمز وودز، تام اسکریت، جان هرت، ویلیام فیکنر و آنجلا باست از جمله بازیگرهای دیگر فیلم تماس، محصول سال ۱۹۹۷ میلادی هستند.

The Woman Who Ran (2020)

برخلاف اولین فیلم قرارگرفته در این فهرست که در نوع خود پرانرژی است و به تولد یک دوستی عمیق می‌پردازد، فیلم The Woman Who Ran هونگ سانگ سو به شکل بسیار آرام‌سوز جلو می‌رود تا یک شخصیت به گذشته‌ی خود نگاه بیندازد؛ سراغ دوست‌هایی برود که حالا فقط آشنا هستند و به‌دنبال راهی برای جلو بردن زندگی باشد.

فیلم با موسیقی متن تقریبا ثابت خود و فضاسازی‌های سرتاسر واقع‌گرایانه‌ای که فقط به چند شخصیت فرصت صحبت با یکدیگر و واکنش نشان دادن سربسته به زندگی هم را می‌دهد، گاهی شبیه یک مستند به نظر می‌آید. از قضا حتی اگر آن‌چنان با اثر همراه نشوید هم شانس یک بار تماشای آن برای درک بهترین دقایق فیلم را دارید. چرا؟ چون دیدن فیلم Domangchin yeoja کمتر از ۸۰ دقیقه زمان می‌برد و کارگردان از کشش اثر خود برای اکثر بینندگان آگاهی داشته است. این اثر در جشنواره فیلم برلین توانست جایزه‌ی بهترین کارگردانی را کسب کند. مجلات معتبر همچون کایه دو سینما، بسیاری از منتقدها در خود کشور کره جنوبی و جشنواره فیلم سن سباستین هم به شکل ویژه از ساخته‌ی مورد بحث تقدیر کردند.

اینتیتر را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.