خلاصه قسمت 24 سریال طوبی از شبکه یک سیما

کد خبر : ۳۶۲۸۱۰
خلاصه قسمت 24 سریال طوبی از شبکه یک سیما

خلاصه قسمت24 سریال طوبی از شبکه یک سیما را در این مطلب می خوانید.

 اینتیتر - ثریابابازاده؛ سریال طوبی هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود. در این مطلب خلاصه ای از قسمت24 سریال را می خوانید:

زیور خانوم رسول خانه روستای اکرم خانوم آمده بودن و به دیبا و پری زاد گفت پاشید جمع کنید بریم تهران ناهار هم خونه ما هستید فخرالدین قبل رفتن به عراق خونه ای که مستاجر هستید و قول نامه کرده و داد به حاج ملک دیبا و پری زاد خوشحال شدند خونه دارند و اکرم خانوم نتونست جلوی گریه اش رو بگیره و به زیور گفت طوبی مرده و زیور خانوم حسابی شوکه شد و گفت هر طور شده با فخرالدین باید صحبت کنم مو اکرم خانوم و دختر ها اومدند خونه خودشون و حسابی همه جا بهم ریخته بود . سیمین خانو ماومد با فخرالدین به طوبی گفت آمده شو قراره بریم جایی ؛ پری زاد حیات و آب و جارو کرد و از دوستان فخرالدین هستم من از طوبی خانوم خبر دارم باید ببرمتون جایی طوبی و فخرالدین رفتن یه رستوران و با تلفن تونست با مادر و خواهراش صحبت کنه و حسابی خوشحال شد از اینکه تونسته بود دوبار هصداشون رو بشنوه سیمین خانوم به فخرالدین گفت طوبی نسبت به قبل پخته تر شده این طور نیست طوبی تو مسیر برگشت به فخرالدین گفت میشه کمی وایستید سیمین خانوم اومد به پسرش گفت مادر برو پیشش تنهاش نزار و برو پیشش و طوبی گفت خواهرم و خانواده ام گرفتن نمی دونم چقدر شکنجش دادند و امید برای روزای تاریکی طوبی خانوم اگه به خاطر پیشنهاد منه من پیشنهادمو پس میگیرم سیث از شما برای ضیا خواستگاری کرده و طوبی تو جوابش گفت من خودم بلدم از خودم مراقبت کنم احتیاج به کسی ندارم .

فتاح قرار شد طوبی رو ببره کویت و از اونجا بره فرانسه طوبی آماده شد با فتاح و بره و طوبی با سیمین خانو مو فخرالدین خداحافظی کرد . سیمین خانوم به فخرالدین گفت به طوبی در مورد عشقت چیزی گفتی تا حالا هیچ وقت ندیدم حالت در مورد کسی این قدر بد باش

سیمین خانوم : پهمه تند خویی دراه پشت قلبش پنهون میکنه طوبی اونقدر جسارت داره که آب پاک بریزه روت برو باهش حرف بزن فتاح و طوبی رفتن بیرون از شهر و قرار شد شخصی واسطه شه و طوبی رو ببره کویت اما طوبی همچنان چشم انتظار فخرالدین داشت وقتی داشت ن مسیر می رفتن با آدم های که قرار بود کویت برند صدای بوق ماشین شنید برگشت دید فخرالدین به راننده گفت نگه دار و فخرالدین گفت پیاده شوو ازش دوباره خواستگاری کرد گفت اگر قرار باشه بگی بریم ایران حاضرم جونم رو بدم بیام باهات ایران اگه قرار کل دارایی ام رو بدم حاضرم باهاتبیام کویت دلم می خواهد از شما تا آخر عمرم مواظبت کنم و طوبی در جوابش گفت حاضرم شما تا آخر عمرتون از من مراقبت کنی و با فخرالدین  برگشت و دوباره طوبی برگشت کارخانه و فخرالدین به هانیه گفت قراره باهم بریم یه سفر در جوابش گفت من کار مهمی دارم نمی تونم برگردم می خواهم ازدواج کنم هانیه اولش فکر کرد فخرالدین قراره با اون ازدواج کنه وقتی بهش گفت قرار با طوبی ازدواج کنم و حسابی هانیه شوکه شد رفت تو دستشویی گریه کنه وقتی طوبی اومد دستشویی تا دستاشو بشوره دید هانیه داره گریه می کنه پرسید چی شد هانیه داد زد گفتش برو تنها م بزار

 

نظرات بینندگان