خلاصه کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن: داستانی طنزآمیز + بریده هایی از این کتاب
با خلاصه کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن: داستانی طنزآمیز در این مطلب همراه ما باشید.
به گزارش اینتیتر، فریدا مک فادن، نویسنده کتاب های ژانر جنایی و پرفروش نیویورک تایمز این بار روایتی کمدی وار از یک جنایت را برایمان در کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن: داستانی طنزآمیز رقم زده است. در ادامه این مطلب با خلاصه ای از کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن: داستانی طنزآمیز آشنا می شویم و بریده هایی از این کتاب را می خوانیم.
خلاصه کتاب دروغ پنهان شوهر بیوه زن: داستانی طنزآمیز
حتی خوشبختترین زوجهای جهان هم گاهی با همدیگر دچار اختلاف میشوند؛ اما اگر بشنوید که بزرگترین اختلاف آلیس و گرانت سر رنگ یک پیراهن بوده حتماً با خودتان فکر میکنید با خوشبختترین زوج دنیا طرف هستید؛ خب این موضوع چندان هم از واقعیت دور نیست. آلیس و گرانت عاشق همدیگر بودند؛ در یک خانهی بزرگ و زیبا زندگی میکردند، همیشه در خیالاتشان تصور میکردند که شش اتاق خانه را بچههای قد و نیمقدشان پر کردهاند و صدای خنده و شادیشان به آسمان رسیده است. روزی حدود یک سال بعد از ازدواجشان کنار هم نشسته بودند که گرانت صفحهی کامپیوتر را به سمت همسرش چرخاند، عکس پیراهن راهراهی را نشانش داد و پرسید به نظرش این پیراهن سفید و طلایی است یا آبی و مشکی؟ و همین سوال ساده به جرقهی بزرگترین اختلاف میان این زوج بیعیبونقص تبدیل شد که تا زمان مرگ گرانت ادامه پیدا کرد. فریدا مک فادن (Freida McFadden) در کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن (The Widow's Husband's Secret Lie: A Satirical Short Story) داستان زندگی مشترک آلیس و گرانت را روایت میکند و در این میان، پرده از راز مرگ اسرارآمیز گرانت و دروغهای پنهان در پس ظاهر بیعیبونقص زندگیاش برمیدارد.
حتی خوشبختترین زوجهای جهان هم گاهی با همدیگر دچار اختلاف میشوند؛ اما اگر بشنوید که بزرگترین اختلاف آلیس و گرانت سر رنگ یک پیراهن بوده حتماً با خودتان فکر میکنید با خوشبختترین زوج دنیا طرف هستید؛ خب این موضوع چندان هم از واقعیت دور نیست. آلیس و گرانت عاشق همدیگر بودند؛ در یک خانهی بزرگ و زیبا زندگی میکردند، همیشه در خیالاتشان تصور میکردند که شش اتاق خانه را بچههای قد و نیمقدشان پر کردهاند و صدای خنده و شادیشان به آسمان رسیده است. روزی حدود یک سال بعد از ازدواجشان کنار هم نشسته بودند که گرانت صفحهی کامپیوتر را به سمت همسرش چرخاند، عکس پیراهن راهراهی را نشانش داد و پرسید به نظرش این پیراهن سفید و طلایی است یا آبی و مشکی؟ و همین سوال ساده به جرقهی بزرگترین اختلاف میان این زوج بیعیبونقص تبدیل شد که تا زمان مرگ گرانت ادامه پیدا کرد. فریدا مک فادن (Freida McFadden) در کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن (The Widow's Husband's Secret Lie: A Satirical Short Story) داستان زندگی مشترک آلیس و گرانت را روایت میکند و در این میان، پرده از راز مرگ اسرارآمیز گرانت و دروغهای پنهان در پس ظاهر بیعیبونقص زندگیاش برمیدارد.
مک فادن در کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن تمام قالبها و عناصری که مشخصهی آثار جنایی هستند را به اغراقآمیزترین حالت ممکن به نمایش گذاشته و به سخره میگیرد. او در این داستان نهچندان بلند با بهرهگیری از تمام عناصر و چارچوبهای معمول آثار جنایی و پا فراتر گذاشتن از اکثر آنها، داستانی خلق کرده که تا آخرین صفحه دست از غافلگیر کردن مخاطب برنمیدارد. او در هر بزنگاه و سر هر پیچش روایی، مخاطب را به دام انداخته و دوباره او را با مهارت تمام در روایت اسیر میکند. مک فادن در این کتاب برای طرفداران خود که به حبسکردن نفسشان در سینه عادت دارند مجالی برای نفس گرفتن از روی آسودگی و حتی شاید قهقهه زدن فراهم میآورد.
عنوان کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن بر محتوای طنز داستان تأکید دارد؛ اما طنز مک فادن در این داستان کوتاه، از شوخیهای دمدستی و مکالمات خندهآور فراتر میرود. مک فادن در این کتاب فرم را به بازی گرفته و با قالب و عناصر روایی شوخی میکند. تعلیقها، پیچشها، شخصیتپردازیها و غافلگیریهای این داستان چنان اغراقآمیز هستند که از قالب معمول دلهرهآور و غیرقابل انتظار خود عبور کرده و به قالب کمدی و طنز نزدیک شدهاند. مک فادن چنین اغراقهایی را برای تأکید بر تمایزهای رفتاری و روانشناختی شخصیتها بهکار میگیرد و در عین حال، در قالب یک طنز بیرحمانه، برخی تمایلات و غرایز انسانی را زیر سؤال میبرد.
بریده هایی از کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن: داستانی طنزآمیز
اما الیزا همانموقع دستش را داخل سبد من میبرد و مشغول زیروروکردن خریدهایم میشود. «مطمئنم میتونیم یکیش رو دَک کنیم بره. واقعاً به....» از داخل سبد، قوطی را برمیدارد. «شامپوی ضدشپش احتیاج داری؟»
وای خدایا! اصلاً نمیدونستم شامپوی ضدشپشه! حالا که او به این موضوع اشاره میکند، عکس حشرهی مردهای را روی بطریاش میبینم. فکر میکردم عکس حشره به این معناست که شامپو کاملاً طبیعی است.
گفتم: «آخ! راستم میگی. من که شامپوی ضدشپش نمیخوام، پس همین رو میذارم سر جاش...»
اما الیزا گوشش بدهکار نیست و مشغول وارسی بقیهی اقلام داخل سبد خریدم است. حالا انگشتانش را روی قوطی مکملهای دوران بارداری قرار داده.
سرش را بالا میآورد و با چشمانی گشادازتعجب میپرسد: «آلیس، تو...؟»
«وای، خدایا!» دستم را روی سینهام میگذارم و وانمود میکنم که جا خوردهام. «ویتامین دوران بارداری؟ فکر کردم اینها مولتیویتامینهای معمولی برای خانمها هستن. چه اشتباه احمقانهای! واقعاً باید درست اسمش رو روش بنویسن!»
الیزا به برچسب روی آن اشاره میکند. «با حروف بزرگ و صورتی نوشته ویتامین مخصوص دوران بارداری.»
سعی کردم بخندم. «من فقط ویتامینش رو دیدم.»
«تازه اینجا نوشته تقویتکنندهی هوش جنین.»
«باید برچسبها رو با دقت بیشتری بخونم، نه؟»
«عکس یه زن باردار هم روش کشیده!»