خلاصه کامل داستان سریال افسانه خورشید و ماه از قسمت اول تا آخر

کد خبر : ۳۶۲۸۲۸
خلاصه کامل داستان سریال افسانه خورشید و ماه از قسمت اول تا آخر

خلاصه کامل داستان سریال افسانه خورشید و ماه از قسمت اول تا آخر را در این مطلب بخوانید.

اینتیتر- ثریا بابازاده؛ پخش سریال افسانه خورشید و ماه از ۹ شهریور ماه از شبکه تماشا آغاز شده است. در ادامه خلاصه کامل داستان سریال افسانه خورشید و ماه را می خوانید.

داستان این سریال در مورد  امپراتوری چوسان و تمام شخصیت‌های این سریال ساختگی هستش . ملکه مادر برای اینکه جایگاه امپراتوری پسرش روتثبیت کنه   تلاش می‌کند تا برادر ناتنی پسرش را به قتل برساند. وزیر یون مأمور کشتن برادر امپراتور می‌شود و در شبی که  برادر را به قتل می‌رسونه  و «آری» یکی از کار آموزان عمارت هستش و نامزد جانشین انتخابی بانو اعظم ، متوجه قتل برادر ناتنی امپراتور میشه .

آری هنگامی که از دست محافظان وزیر یون فرار می‌کند از بلندی می‌افتد و زخمی می‌شه. خاندان یون این قتل به گردن آری می‌اندازند و آری تحت تعقیب ماموران . آری در راه بر زمین می‌افتد و همسر مشاور هیو او را می‌بیند و سوار درشکه اش می‌کند و او را با خودشون میبرند.

  آری نجات پیدا می‌کند و از همسر مشاور هیو تشکر می‌کند همسر مشاور هیو که باردار است، آری میگه که فرزند او دختر است و همانند ماه زیباست. آری قسم می‌خورد تا آخر عمر از فرزند مشاور هیومحافظت کنه . 

ماموران نظامی آری را دستگیر می‌کنند. ناکیونگ دوست صمیمی آری است.  آری این راز را به ناکیونگ می‌گوید که برادر ناتنی امپراطور توسط ملکه مادر کشته شده . آری وصیت می‌کند تا ناکیونگ از آن دختر محافظت کند. آری اعدام می‌شود

. بالاخره دختر مشاور هیو به دنیا می‌آید. نام دخترشو میزاره یئون وو (به معنی نم نم باران). یئون وو بسیار زیبا و دارای هوش و ذکاوت بسیاری است . ۱۳ سال می‌گذرد و برادر یئون وو «یئوم» دانشجوی ممتاز رشته ادبیات می‌شود. یئون وو به همراه مادرش برای جشن به قصر می‌روند. یئون وو هنگام احترام به امپراتور تحت تأثیر پروانه‌ای قرار میگرد و آن را دنبال می‌کند؛ ولیعهد «لی هون» که با لباسی مخصوص هنگام بالا رفتن از دیوار بود یئون وو را می‌بیند. یئون وو که هویت ولیعهد را نمی‌داند خیال می‌کند که او دزد است نگهبانان قصر را صدا می‌کند ولی ولیعهد دست یئون وو را می‌گیرد و فرار می‌کنند؛ ولیعهد اعتراف می‌کند برای دیدن یانگ میونگ (برادر ناتنی ولیعهد است که از همسر دیگر امپراتور است و از ولیعهد بزرگ‌تر است) از دیوار قصر بالا می‌رفت.

یئون وو و ولیعهد با هم آشنا می‌شوند، ولیعهد برای آشکار کردن هویتش به یئون وو به او  یهمعما میگه . یئون وو جواب معما را می‌فهمد و برای ولیعهد نامه عذر خواهی می‌نویسد؛ ولیعهد هنگامی که نامه را می‌گیرد تحت تأثیر خط زیبا یئون وو و تزئین نامه قرارمیگیره ؛ ولیعهد که در همان نگاه اول عاشق یئون وو  شده بود با دیدن آن نامه عاشق تربه یئون وو میشه  و مشتاق ملاقات با یئون وو می‌شه. یئون وو دوست نداشت ولیعهد رو ببینه  ولی ولیعهد در جشنی به‌طور پنهانی با یئون وو ملاقات می‌کند و موضوع انتخاب همسر ولیعهد را به یئون وو می‌گوید. یانگ میونگ اجازه امپراتور را برای ازدواج با یئون وو می‌خواهد؛ ولیعهد نیز همین درخواست را دارد. خاندان یون سعی دارند دخترشان «بوگیونگ» را به ازدواج ولیعهد درآورند؛ ولی یئون وو به همسری ولیعهد درمی آید. ملکه مادر از بانوی اعظم ناکیونگ درخواست دارد که یئون وو را به قتل برساند. بانوی اعظم یئون وو را مسموم می‌کند.

خواهر ولیعهد «مین هوآ» شاهد این قتل هست . مین هوآ که به برادر یئون وو «یئوم» علاقه‌مند است، ملکه مادر به اوقول میده که اگر این راز را به کسی نگه او را به همسری یئوم در میاره ؛ ولیعهد بسیار ناراحت میشه و برای خوشحال کردن یئون وو پیش او می‌رود و یه گیره سر که نماد افسانه خورشید و ماه است به او هدیه می‌دهد. بانوی اعظم به مشاور هیو می‌گوید که اگر یئون وو پادزهر سمی بخورد بهبود میابد. مشاور هیو این پادزهر را به یئون وو می‌ده و یئون وو در آغوش پدرش بیهوش می‌شود. همه خیال می‌کردند یئون وو دچار نفس تنگی شده و مرده است. یئون وو داخل تابوت گذاشته می‌شود و درون خاک دفنش می‌کنند.

بانو ی اعظم قبر یئون وو را می‌کند و او را خارج می‌کند. «سئول» پیش خدمت سابق یئون وو این صحنه را مبیند. بانو ناکیونگ نزد ملکه مادر می‌رود و به بهانه نگهداری از یئون وو می‌گوید عذاب وجدان دارد و نیاز به استراحت دارد و از قصر خارج می‌شود. ناکیونگ به همراه سه دختر خوانده اش:یئون وو، سئول، جانشیل، به شهر دیگری سفر می‌کند.

یئون وو به علت فشار قبر همه چی رو فراموش میکنه  و مشاور هیو از عذاب وجدان می‌میرد. بالاخره خواسته ملکه مادر برآورده شده و بوگیونگ به همسری ولیعهد درآمد؛ ولی ولیعهد از خاندان یون و همسر دومش بوگیونگ تنفر دارد و نسبت به او بی علاقه  است زیرا او را مقصر مرگ یئون وو میداند. ۸سال می‌گذرد و امپراتور می‌میرد و ولیعهد پادشاه می‌شود. بانو ناکیونگ طی ۸ سال طب سنتی را به یئون وو آموزش میده .

امپراتور «همان لی هون ولیعهد سابق» بیمار است و بانو ناکیونگ دختر خوانده خود (یئون وو) را برای بهبودی امپراتور معرفی می کند تا امپراتور را از عذاب وجدان نجات دهد امپراتور که موضوع را فهمیده یئون وو را در اتاقش مخفی میکند.

چند روز بعد ماموری که از امپراتور دستور گرفته بود در مورد قتل ملکه یئون وو تحقیق کند حقیقت را به امپراتور میگوید و امپراتور می فهمد که در نقشه سو قصد به جان یئون وو ملکه مادر و خواهرش نیز دست داشته اند .

وزیر اعظم هم که می داند امپراتور به زودی خواهد دانست که مرگ یئون وو عمدی بوده برای فرار از مشکلات به برادر امپراتور شاهزاده یانگ میونگ پناه میبرد و به او میگوید که در یک نقشه کودتا علیه امپراتور شرکت کند و خودش امپراتور شود بالاخره روز کودتا می رسد اما نقشه عوض میشود و به جای امپراتور خائنینی که میخواستند امپراتور را بکشند کشته می شوند و به کمک شاهزاده یانگ میونگ امپراتور توانست نقشه کودتای آن ها را خنثی کند اما در اخر یانگ میونگ نیز کشته می شود . ملکه مادر از شدت بیماری میمیرد.

 و بانو مین هوآ پس از به دنیا اوردن پسرش به بردگی گرفته میشه و یئون وو میتواند مادرش را پس از مدت ها ببیند و ملکه بوگیونگ هم از قصر فرار میکند و زندگی تازه ای شروع می کند . اما باید بگویم امپراتور و یئون وو پس از هشت سال دوری بالاخره به هم ازدواج کردند. 6 سال بعد انها صاحب بچه میشن و زندگی خوبی داشتند در آرامش و صحت زندگی کردند.

 

نظرات بینندگان