نقد فیلم ناتور دشت : ضد جامعه!
مهمترین نکته در تماشای «ناتور دشت» این است که نیازی نیست تماشایش کنید. فیلم از ارائه حتی یک پلانِ سینماتیک عاجز است و اساساً نمیتواند هیچیک از امکانات سینماتوگرافیک در مدیوم سینما را به خدمت بگیرد.
به گزارش اینتیتر به نقل از هم میهن، مهمترین نکته در تماشای «ناتور دشت» این است که نیازی نیست تماشایش کنید. فیلم از ارائه حتی یک پلانِ سینماتیک عاجز است و اساساً نمیتواند هیچیک از امکانات سینماتوگرافیک در مدیوم سینما را به خدمت بگیرد.
مهمترین نکته در تماشای «ناتور دشت» این است که نیازی نیست تماشایش کنید. فیلم از ارائه حتی یک پلانِ سینماتیک عاجز است و اساساً نمیتواند هیچیک از امکانات سینماتوگرافیک در مدیوم سینما را به خدمت بگیرد. درست مثل بسیاری از فیلمهای امسال جشنواره، فیلم عملاً فاقد کارگردانی است و فقط با دوربینی مواجهیم که وقایع را ضبط میکند. در عین حال فیلمبرداری فیلم بهشکلی مذبوحانه و از خلال قاببندیهای رنگارنگ و عمقمیدانِ کم در تلاش است تا از طریق رنگ و لعاب بصری، ضعف کارگردانی را جبران کند؛ غافلازاینکه با هزار جور رنگ، بوکه و بازی با فورگراند هم نمیتوان ضعف کارگردان را لاپوشانی کرد.
نکته جالب اما فراتر از این حرفهاست. مخاطب در مواجهه با ناتور دشت بهحدی غنی است که نهتنها نیاز به دیدن فیلم ندارد بلکه حتی نیاز نیست آن را بشنود و با خیال راحت میتواند چرت بزند؛ دقیقاً مثل بغلدستی نگارنده در سالن برج میلاد. وقتی همه از داستان فیلم مطلعاند و از صفر تا صد ماجرای دختر گمشده؛ یسنا با جستوجویی ساده قابل دسترس مخاطب است و در عینحال، پلات و دیالوگهای فیلم دربردارنده هیچ لایه عمیقتری از ماجرا نیستند، حتی شنیدنِ فیلم هم بیهوده است و میتوان با همان اخبار جراید در جریان داستان قرار گرفت.
اصلاً انگار فیلمساز ترسیده که به کاراکتر منفی داستان (آیهان) نزدیک شود و به همین خاطر است که دوربین اینقدر محتاط و بیخاصیت بهنظر میرسد. هیچ لحظهای از فیلم نیست که مخاطب را کمی به کاراکتری که کنش شرورانهاش موتور محرک داستان است، نزدیک کند و انگیزشهایش را فهمپذیر سازد. گره روایی داستان، یک رفتار بسیار تکاندهنده از سوی ضدقهرمان و در عین حال توضیح فیلم برای رانههای درونی او بسیار ناامیدکننده است. رویکرد فیلم در اینجا شبیه محتواهای مبتذلی است که شرارت کاراکترهای آن بهشکلی پیشینی پیشفرض گرفته شده و مخاطب در مواجهه با آن فقط یک انتخاب دارد؛ تنفر از او.
این پایان ماجرا نیست و یکی دیگر از وجوه جالب فیلم این است که حتی از بخش خبری تلویزیون و جراید هم عقبتر است. در این بخشهای خبری با تحقیقات پلیس، شواهد، عملیاتها و بازجوییها از متهمان ـ بهمرور و تا حدی ـ در جریان انگیزش مظنونان و علت ماجرا هم قرار میگیریم درحالیکه فیلم کوچکترین وجهی از انگیزش درونی شخصیت منفی را هم به نمایش درنمیآورد و فقط تیپهای پرداختنشدهاند که داستان فیلم را جلو میبرند.
اصلاً سوال اینجاست که چطور میتوان فیلمی از یک داستان جنجالی و باظرفیت ساخت و نهتنها ارزش هنری خلق نکرد بلکه از واقعیت نیز عقبگرد کرد. انگار فیلمساز نمیداند در جهانی زندگی میکنیم که با ظهور انواع و اقسام رسانههای سیال و چندوجهی، صرف تازگی و جنجالیبودنِ حوادث برای ساخت یک اثر سینمایی کافی نیست و اثر هنری باید ارزشی مازاد بر واقعیت جهان بیرون خلق کند.
اما تحلیل کاریکاتورسازی فیلم از کاراکتر منفی از وجهی جامعهشناسانه، میتواند ما را به فهمی عمیقتر از رویکرد و پیامد فیلم رهنمون کند. بازنمایی آیهان بهشکلی اگزجره و فهمناپذیر دقیقاً همان کاری است که نهادهای قدرت و جامعه در قبال او انجام دادهاند. از منظر جامعهشناسیِ انحرافات اجتماعی، همین فرآیند طرد اجتماعی ازقضا یکی از اصلیترین عوامل شکلگیری جنایت و تداوم آن است.
در همین زمینه، هوارد بکر، جامعهشناس آمریکایی در کتاب «بیگانگان»، مفهوم «برچسبزنی» را بهمثابه فرآیندی اجتماعی تحلیل میکند که طی آن، گروهی از افراد جامعه تحت عنوان «منحرف» دستهبندی میشوند و همین برچسبها انحرافات را بازتولید میکنند. جوامع انسانی برای اینکه امر منفی یا شرورانه را سریعتر طرد و حذف کنند و از این طریق خودشان را منزه از خطا نگاه دارند، فردی که دست به کنشی نابهنجار زده را نمیشنوند، نمیبینند و فقط او را پس میزنند تا هیچچیز از گذشته او و آندسته از عوامل اجتماعی که او را به نقطه شرارت رسانده، ندانند.
این همان کاری است که این فیلم انجام داده درحالیکه یکی از اصلیترین ویژگیهای هنر، رؤیتپذیرسازیِ ساحات ناشناخته و سرکوبشده جامعه و والایش حسانی مخاطب است. از همین رو «ناتور دشت»، ضدهنر و ضدجامعه است و البته همدست و بازتولیدکننده همان فرآیندهایی که آیهانهای بالقوه جامعه را طرد میکنند و به سوی جنایت سوق میدهند.