تغییرات چشمگیری در مدیریت سینما حاصل نخواهد شد | ادامه این شرایط برای سینمای ایران فاجعهآفرین است

احمد بهرامی معتقد است که با تغییر دولت و مدیران فرهنگی و سینمایی تغییرات چندانی در مدیریت سینمای ایران حاصل نخواهد شد.
به گزارش اینتیتر به نقل از ایلنا، سینمای مستقل همواره بخش مهمی از کلیت سینمای یک کشور است و معمولاً تحسینشدهترین و پیشروترین آثار مربوط به همین بخش میشوند که مبتنی بر خلاقیت و نگاه تازه فیلمسازانی که استقلال بخشی از هویت حرفهای آنهاست آثار تحسینشده سینمای مستقل معمولاً آثاری جریانساز هستند.
همواره تعاریف مختلفی درباره سینمای مستقل ارائه شده که شاید نتوان به تعریفی جامع و فراگیر درباره این مفهوم در سینما رسید اما در کشور ما آنچه که مشخص است طی سالهای گذشته به دلایل مختلف اعم از مسائل اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی میتوان میزان تولیدات فیلمهای متعلق به سینمای مستقل را کمتر از گذشته دانست.
در گفتگو با احمد بهرامی درباره مفهوم سینمای مستقل و همچنین دلیل کاهش تولیدات مستقل سینمایی گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح آن را از نظر میگذرانید:
سینمای مستقل چه تعریفی دارد؟
تعاریف زیادی از سینمای مستقل ارائه میشود اما اگر بخواهم آنچه که خودم تجربه کردم را بیان کنم سینمای مستقل، سینمایی است که از هیچ ارگانی سفارش نمیگیرد و فیلمساز مستقل فیلمسازی نیست که از یک نفر مثل کارفرما دستور بگیرد که مثلاً در رابطه با موضوعی خاص فیلم بسازد. فیلمساز مستقل بدون اینکه بخواهد سفارشی بگیرد خودش فکر میکند که باید چه فیلمی بسازد و دغدغهها و مسائل خودش را دنبال میکند و در واقع خود فیلمساز موضوع و سوژه اثرش را انتخاب میکند.
برخی بر این عقیدهاند که اگر فیلمسازی فیلمنامهای نوشت و دغدغه خود را در آن دنبال کرد و بعد به سراغ ارگانهای دیگر رفت تا بودجهای برای ساخت آن اثر دریافت کند فیلمساز مستقل نیست اما به نظر من مستقل بودن مرز باریکی دارد و نمیتوان تعریف مطلقی برای آن ارائه داد، به نظر من فیلمساز میتواند برای سوژه و موضوع فیلمش از کسی سفارش نگیرد اما بعد که فیلمنامهاش را نوشت از جایی دیگر منابع مالی ساخت فیلم را فراهم کند.
پس از انقلاب در ایران بنیاد سینمایی فارابی شکل گرفت که برای کمک به فیلمسازان برای ساخت فیلم تأسیس شد. این بنیاد هر سال بر اساس سرفصلهایی که تأیین میشود از فیلمهایی با موضوعات مطرح شده حمایت میکند که مثلاً به نظر میرسد سال گذشته موضوع تشویق برای فرزندآوری یکی از موضوعات مدنظر بوده است و کسانیکه به آن سوژهها علاقه دارند با این نهاد همکاری میکنند. در طرف دیگر فیلمسازانی هستند مثل عباس کیارستمی فکر، سوژه و ایدهشان بدون اینکه از جای دیگری به آنها القا شود متعلق به خودشان بوده ولی منابع مالی را هم از جاهای دیگر فراهم کردهاند. به نظر میرسد که تعریفی یک خطی درباره سینمای مستقل وجود ندارد و من در تجربه خودم برای ساخت سهگانه «دشت خاموش»، «شهر خاموش» و «مرد خاموش» از طریق سرمایهگذارهای مختلف فیلمم را ساختم. اولین فیلمم با حمایت و سرمایهگذاری آقای بشیری با بودجهای بسیار اندک ساخته شد که در ونیز هم جایزه گرفت، فیلم دوم هم به همین صورت ساخته شد که در ادامه روند تولید جای دیگری که علاقهمند به تولید این فیلم بود از ما حمایت کرد و فیلم سوم هم به همین شکل بود. من تجربهام اینگونه بوده که سرمایه ساخت فیلمها را از جای دیگری اما بدون اینکه در موضوع سفارش بگیرم تولید کردم.
«خانه دوست کجاست؟» فیلمی در حوزه سینمای کودک است و سیاست اصلی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در حوزه سینما این است که از فیلمهای کودک و نوجوان حمایت کند اما پروسه ساخت «خانه دوست کجاست؟» اینگونه نیست که به سراغ فیلمساز بروند و از او بخواهند فیلمی درباره کودکان بسازد، در واقع فیلمساز پیش از اینکه بخواهد با کانون همکاری کند تصمیمش را گرفته، فیلمنامهای دارد و میخواهد آن را بسازد پس به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میرود تا شاید بتواند بودجه مدنظر را فراهم کند که مطمئناً سرمایهگذار هم اظهارنظرهایی دارد که ممکن است با فیلمساز به توافق نرسد اما باید این نکته را هم در نظر داشته باشیم که فضای کار هم در دهههای مختلف فرق میکند و آن زمان خیلی بهتر با فیلمسازان همراهی میکردند. به طور مثال ابوالفضل جلیلی چند فیلم با صداوسیما ساخته است که اگر همین الآن فیلمنامه آن آثار به وزارت ارشاد ارائه شود هیچکدامشان مجوز نخواهند گرفت.
آیا همچنان این شرایط در همکاری با نهادهای مختلف وجود دارد که فیلمساز بتواند با همین تعریف، مستقل باشد؟
به نظر میرسد که دیگر امکان وجود ندارد. در همین سالهای اخیر چند موضوع که خودم انتخاب کردم را وقتی به دوستان مراجعه کردم به من این پاسخ را دادند که این موضوعات در سرفصلها و اولویتهای ما نیست. از سال 1357 تا الآن آنچه که تغییر کرده همین روند فضای بازی است که به نظر میرسد کمکم از دست رفته، به طوریکه در اوایل انقلاب فضا بازتر بوده، به فیلمسازان بیشتر اعتماد داشتند و کمترین دخالت و ممیزی نسبت به فیلمها وجود داشت اما امروز این شرایط تغییر کرده، فیلمسازان با ارگانهایی مواجه است که همگی علاقه دارند صد در صد اثر شما در حیطه سیاستها و نظرات آنها باشد.
ارگانهای موازی بسیاری به وجود آمده که اصلاً نوعی از ایدئولوژی دیگری را تبلیغ میکنند و آنها وابسته به نهادهای غیرفرهنگی هستند ولی بودجههای کلان فرهنگی دارند. اگر همین الان به بنیاد سینمایی فارابی مراجعه کنید بعید میدانم بنیاد فارابی بتواند سالانه بیشتر دو یا سه فیلم به طور کامل تولید کند؛ الآن بنیادهایی هستند که اصلاً بنیادهای فرهنگی نیستند اما با بودجههای کلان میتوانند فیلم بسازند اما این نهادها دقیقاً آنچه که خودشان مدنظر دارند را تولید میکنند و فیلمساز نمیتواند به آنها فیلمنامهای بدهد که کاملاً برآمده از ایده و جهانبینی خودش است. در همین سالی که گذشت شنیدهام که 50 درصد فیلمهای جشنواره فجر متعلق به ارگانهای مختلف هستند.
از چه زمانی این شرایط ایجاد شد که نهادها صرفاً از موضوعاتی مشخص حمایت میکنند؟
وقتی انقلابی در یک کشور رخ میدهد و حکومتی مستقر میشود معمولاً اینگونه است که اکثریت جامعه با سیستم حاکم جدید همکاری میکنند و در سالهای ابتدای پس از انقلاب هم شرایط همینطور بود. نمونهاش محسن مخملباف، ابوالفضل جلیلی، عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی و... است که در دهه 60 فیلم ساختند و به مرور زمان شرایط طوری شد که گویی فیلمسازان و سیاستمداران خط فکری یکدیگر را از هم جدا کردند و روز به روز حلقه آدمهای خودی کوچکتر شد و حالا پس از 45 سال به جایی رسیدیم که گویی نوعی خالصسازی رخ داده و معتقدند که باید این شرایط را حفظ کنند تا همان جامعه کوچک خودشان باقی بمانند و منابع را هم خودشان داشته باشند.
جداییها از همین کوچک شدن دایره افراد مورد اعتماد یا همان خودیها شروع میشود، شاعران و نویسندههای بسیاری در سالهای آخر حکومت پهلوی با این حکومت مخالف بودند؛ مثل شاملو، غلامحسین ساعدی و... که این طبیعی است و طبیعتاً ممکن است در گذر زمان همان حکومت جدید هم مخالفان و منتقدانی داشته باشد و این حاصل دگردیسیهایی است که زمان رقم میزند.
فیلمساز از جامعهاش مستثنی نیست، مثل بسیاری از افراد جامعه فیلمساز هم وقتی به گذشته نگاه میکند، احساس میکند که برای یک سری ارزشها تلاش کرده، قیام کرده ولی حالا نشانی از آن ارزشها نیست یا بسیار کمرنگ شده و حق دارد که معترض باشد و نهادهایی که پیشتر با او برای بیان اعتراضش همراهی میکردند هم دیگر تمایلی به حمایت از او ندارند چون همانطور که گفتم فقط با دایره کوچکی از افراد نزدیک خود همکاری میکنند. به سرنوشت فیلمسازی مثل مخملباف دقت کنید، او کسی است که زمانی چریک بود و در دهه 60 فیلم میساخت و حالا شرایط طوری است که نمیتواند در این کشور فیلم بسازد و این حاصل شکلگیری وضعیتی است که فضا را بستهتر کرده و فیلمساز و حاکمیت نسبت به یکدیگر بیاعتماد شدهاند. من معتقدم این وضعیت با کهنه شدن و از بین رفتن بسیاری از آرمانهایی به وجود آمده که زمانی آدمهای بسیاری برای آنها جنگیدند.
آیا سینماگران مستقل در تمام این سالها توانستهاند در کلیت سینمای ایران تأثیرگذار یا جریانساز باشند؟ این تأثیر چقدر در جامعه قابل مشاهده است؟
قطعاً سینماگران مستقل بر سینمای ایران تأثیر گذاشتهاند. عباس کیارستمی یکی از فیلمسازان جریانساز است که پس از او فیلمسازان بسیاری تأثیرگرفته از او وارد سینما شدند مثل جعفر پناهی که شاگرد عباس کیارستمی است. در مجامع بینالمللی همچنان جشنوارهها جایگاه ویژهای برای سینمای مستقل ایران در نظر دارند.
اما اگر بخواهیم تأثیر سینمای مستقل را بر جامعه 90 میلیون نفری ایران در نظر بگیریم باید بگویم که تأثیر چندانی از این سینما بر جامعه نمیتوان مشاهده کرد. اینگونه نیست که بگوییم سینمای مستقل ما در 50 سال اخیر بر جامعه چنان تأثیری داشته که مثلاً 50 درصد مخاطبان ما رشد پیدا کردهاند و فیلمهای جدی و مهم میبینند. برای اینکه به بیتأثیر بودن این سینما بر جامعه پی ببرید بهتر است به مخاطبان فیلمهای امروز سینمای ایران رجوع کنید که ما در این سالها به سینمایی بسیار سخیفتر از دوران پهلوی رسیدهایم و آن فیلمها هستند که میتوانند در گیشه مدعی باشند و سلیقه غالب در سینمای ایران به سمتی رفته که فیلمسازان سعی میکنند در اثرشان مردانی را رقصان نشان دهند تا فیلم فروش کند، گویی بعدها میتوان ژانری به سینمای ایران برای مردان رقصنده اضافه کرد. به نظر من تأثیر سینمای مستقل در جامعه هیچ است ولی در سینما این تأثیر را میتوان به وضوح دید و در خارج از ایران هم سینمایی زنده است.
آیا میتوان گفت که پر رنگ شدن جریان سینمای سخیف ایران حاصل کمرنگ شدن سینمای مستقل است؟
بله، هر چند که نمیتوان با اطمینان گفت اما به نظر میرسد جریانی آگاهانه سینمای ما را به این سمت برده است. سینمای معناگرای ایران، سینمای اجتماعی و به طور کل سینمایی که حرفی برای گفتن داشت از سبد فرهنگی مردم حذف شده و ما با حذف سینمای متفکر روبرو هستیم و جای آن را سینمایی گرفته که صرفاً کارکردش خنداندن مخاطب است. میتوان به این نتیجه رسید که گویی متولیان فرهنگی این کشور خواسته یا ناخواسته آن سینمای متفکر را از بین بردهاند و به جایش این سینمای زرد را جایگزین کردهاند.
سینمای مستقل نحیفی که امروز وجود دارد، چگونه حیات خود را حفظ کرده است؟
بخشی از این سینما با انگیزههایی زنده مانده که جشنوارهها و رویدادهای بینالمللی به این سینما میدهند. من به شخصه پس از اینکه با زحمات فراوان در آستانه چهل سالگی توانستم «دشت خاموش» را با پول شخصی خودم و آقای بشیری بسازم، پس از اینکه ونیز به این فیلم بها داد و جایزه اصلی بخش افقها به این فیلم تعلق گرفت، کمکم دیده شدم و به جشنوارههای مختلف دعوت شدم و در ایران هم افرادی که علاقهمند به ساخت فیلمهای مستقل بودند از من حمایت کردند و توانستم دو فیلم دیگر هم بسازم.
به نظرم تک شعلههایی وجود دارد که فیلمسازانی خوششانس مثل من توانستهاند فیلمی بسازند و فیلمشان در جشنوارهای معتبر دیده شود و از اعتبار این دیده شدن فیلمهای بعدیاش را بسازد. اگر فیلمسازی بتواند اثری باکیفیت بسازد و منتقدان و رسانهها بر کیفیت اثرش تأکید کنند این فیلمساز به موقعیتی میرسد که ممکن است سرمایهگذارهای مستقل از او حمایت کنند اما باز هم آن فیلمساز با هزینه اندک و لوباجت میتواند سینمایش را جلو ببرد.
برخی دوستان هم میتوانند از شرکتهای اروپایی و... فاند بگیرند که البته من هنوز چنین کاری نکردهام اما آن مبلغ هم بسیار ناچیز و اندک است و نمیتواند چندان راهگشا باشد. به طور کل سینمای مستقل در ایران امروز بسیار کمرنگ و لاغر است و نمیتوان آن را یک سینمای غالب دانست.
جریان دیگری که امروز در سینمای ایران شکل گرفته به سینمای زیرزمینی شهرت دارد. این سینما را امروز چقدر میتوان یک جریان جدی دانست؟
من به عنوان یک فیلمساز به این جریان نگاه میکنم و باید بگویم که برای یک فیلمساز آنچه که اهمیت دارد این است که فیلم مدنظرش را بسازد و مجوز گرفتن یا نگرفتن در اولویت فیلمساز نیست. من به شخصه تا امروز ترجیح دادم برای هر فیلمی که میسازم پروانه ساخت و پروانه نمایش دریافت کنم، هر چند که واقعاً کار سختی بوده و برای دریافت مجوز جنگیدم و برای فیلم دومم «شهر خاموش» یک سال طول کشید تا توانستم مجوز بگیرم و فکر میکنم بازنویسی دوازدهم یا سیزدهم بود که به من پروانه ساخت دادند و حتی برای پروانه نمایش هم با اصلاحات بسیار زیاد مجوز گرفتم.
وقتی فیلمساز به سختی مجوز ساخت و نمایش دریافت میکند و در نهایت هم خودش سرمایه ساخت فیلمش را فراهم میکند و در اکران هم فیلم مورد کملطفی قرار میگیرد و حتی اگر جایزه هم بگیرد با اینکه برای او اعتبار دارد اما همان جایزه هم به نام سینمای ایران است و کسی به فیلمساز بابت این افتخار اهمیت نمیدهد، بسیاری از فیلمسازان تصمیم میگیرند که خارج از این چارچوب فیلم بسازند و تصمیم میگیرند شوراها را نادیده بگیرند، ممیزی دریافت نکنند و سوژهشان را آزادانه فیلمبرداری کنند و میبینیم که امروز فیلمسازانی مثل بهتاش صناعیها، محمد رسولاف و... این مسیر را رفتهاند.
من نمیخواهم هیچ فیلمسازی را قضاوت کنم اما در جشنوارههای معتبر جهانی به نظر میرسد طی سه سال اخیر نگرشی شکل گرفته که اگر فیلمی از ایران به این جشنوارهها ارائه شود و بدانند که این فیلم بدون دریافت مجوز ساخته شده قطعاً به آن بیشتر توجه میکنند و فیلمی که پروانه ساخت و نمایش دریافت کند معمولاً نادیده گرفته میشود. من به خوب یا بد بودن فیلمهای ساخته شده در جریان زیرزمینی کاری ندارم اما امروز این سینما بیشتر شانس موفقیت در جشنوارههای دنیا را دارد و این جشنوارهها بر این عقیدهاند که فیلم بدون مجوز اثری است که آزادانهتر ساخته شده است و برای آنها فعلاً ملاک انتخاب به حساب میآید.
فیلمسازی که به صورت زیرزمینی اثری تولید میکند شاید به لحاظ محتوایی پیشروتر از دیگر آثار باشد اما فیلم ساختن در محدودیتهای اجرایی ممکن است اثر را به سطح کیفی پایینی برساند. به نظر شما در دراز مدت این وضعیت سینمای ایران را به لحاظ کیفی دچار ضعف نمیکند؟
من فیلم «کیک محبوب من» را ندیدهام اما دیگر آثار بهتاش صناعیها و مریم مقدم را دیدهام و همینطور سینمای آقای رسولاف را هم دنبال کردهام و فیلم آخرش را هم دیدهام. هر دو فیلمساز ثابت کردهاند که سینما را میشناسند، سوژههای ملتهبی انتخاب میکنند و فیلمهای خوبی هم در این سالها ساختهاند اما بسیاری از منتقدان به آثار اخیر این دو فیلمساز ایراداتی وارد دانستهاند که به نظر میرسد این ایرادات برآمده از همان شرایط محدود است. فیلم ساختن در شرایطی که امروز به عنوان سینمای زیرزمینی میشناسیم فشار و سختی مضاعفی به فیلمساز وارد میکند که باعث میشود در مواقعی به ابعاد هنری اثرش کمتوجه شود و قطعاً اثر چنین فیلمسازانی کیفیت ساخت فیلم در شرایط آرام و مطلوب را ندارد و همانطور که گفتم ایراداتی که به این دو فیلم وارد کردهاند هم مربوط به همین موضوع میشود. باید در نظر داشته باشیم که این فیلمها در شرایطی عادی ساخته نشدهاند و مشخص است فیلمسازی در شرایط زیرزمینی محدودیتهای بسیاری دارد و بخش اعظمی از تمرکز بر این است که فیلم هر چه زودتر ساخته شود.
کسانی که این فیلمها را میسازند تلاششان این است که با جسارت حرفشان را بزنند و این بخش از کارشان به نظر من ارزشمند است هر چند که در ابعاد هنری اثرشان احتمالاً دچار ضعفهایی میشود اما در این بین باید به این نکته هم توجه کنیم که اگر جشنوارههای خارجی به این نوع اولویتبندی در قضاوت آثار ایرانی ادامه دهند و وزارت ارشاد ما هم بخواهد بر ممیزیهای سختگیرانهاش ادامه دهد، این شرایط باعث میشود هر سال تعدادی فیلم زیرزمینی باعجله و کمتوجهی به ابعاد هنری ساخته شود و به جشنوارههای مختلف دنیا بروند و در دراز این سینما با این ویژگیهای هنری نماینده سینمای شناختهشده ایران در آن سوی مرزها شود به طوریکه دنیا تصور کند سینمای ما همین سینماست و این یک آسیب جدی است و ادامهدار بودنش در یک دهه فاجعهآفرین است. زمانی سینمای ایران با فیلمهایی شناخته میشد که هم از نظر محتوایی و هم از نظر هنری حائز کیفیت بودند و در این شرایط این سینما جای خود را به فیلمهایی میدهد که به شکلی پارتیزانی و چریکی ساخته شدهاند و فقط به محتوا توجه کردهاند و در برخی مواقع حتی به سمت شعارزدگی رفتهاند.
امیدوارم این شرایط ادامه پیدا نکند و وزارت ارشاد با تمهیدات منطقی شرایطی را فراهم کند که همه فیلمسازان با خیال راحت فیلم مورد نظر خود را بسازند.
چقدر امیدوار هستید که وزارت ارشاد چنین تمهیدی داشته باشد و شرایط برای فیلمسازی همه فیلمسازان فراهم شود؟
شرایط حاضر نشان میدهد که چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. در سالی که گذشت دولت جدیدی روی کار آمد و به تبع آن وزیر ارشاد و مدیر سازمان سینمایی نیز تغییر کرد و با وجود اینکه مدیران جدید افرادی منعطفتر و بهروزتری هستند تغییر چندانی در مدیریت کل به وجود نیامده و همان شرایط قبل است.
سالهای سال است که از سوی خانه سینما این درخواست وجود دارد که پروانه ساخت حذف شود ولی همچنان این اتفاق رخ نداده و حتی همین تغییر کوچک هم به جایی نرسیده است. به نظر میرسد که فعلاً هیچ تغییری حاصل نخواهد شد اما به نظر من با خلاقیت میتوان همه ممیزیها را کنار زد و از طرفی فیلمساز با هر سیستمی میتواند وارد گفتگو و چانهزنی شود و اگر شما میخواهید فیلمتان را با خیال راحتتری بسازید باید وارد این گفتگو شوید تا یک چیزهایی را از دست بدهید و یک چیزهایی را هم به دست بیاورید و چارهای جز این نیست چون به نظر من تغییرات چشمگیری در مدیریت فرهنگی با تغییر دولت و چند مدیر حاصل نخواهد شد.