یاد راب راینر: پایان غم‌انگیز یکی از بزرگ‌ترین صداهای کمدی هالیوود

کد خبر : ۴۴۰۲۱۷
یاد راب راینر: پایان غم‌انگیز یکی از بزرگ‌ترین صداهای کمدی هالیوود

، امروز روزی غم‌انگیز در هالیوود است — روزی غیرقابل باور، ناراحت‌کننده و کاملاً شوکه‌کننده — زمانی که فیلم‌ساز راب راینر و همسرش میشل ظاهراً در خانه خودشان با ضربات چاقو به قتل رسیده‌اند، آن هم به دست کسی که ظاهراً بسیار به آن‌ها نزدیک بوده.

به گزارش اینتیتر، امروز روزی غم‌انگیز در هالیوود است — روزی غیرقابل باور، ناراحت‌کننده و کاملاً شوکه‌کننده — زمانی که فیلم‌ساز راب راینر و همسرش میشل ظاهراً در خانه خودشان با ضربات چاقو به قتل رسیده‌اند، آن هم به دست کسی که ظاهراً بسیار به آن‌ها نزدیک بوده.

به گزارش گاردین، جزئیات هنوز مبهم است و گزارش‌های اولیه تقریباً غیرقابل هضم. واضح است که در روزهای پیش رو، این رسوایی احتمالاً بر حرفه یکی از محبوب‌ترین کارگردانان صنعت سایه خواهد انداخت؛ مردی که به خاطر آثارش، فعالیت‌های اجتماعی‌اش و روحیه دلنشینش به طور گسترده مورد تحسین بود. در فهرست اخیر ورایتی از «۱۰۰ فیلم برتر کمدی تمام دوران»، راینر کارگردانی حداقل سه فیلم از این لیست را بر عهده داشته است.

من اصلاً اغراق نمی‌کنم وقتی می‌گویم که در میان استعدادهای استودیویی آمریکایی، راب راینر را بهترین کارگردانی می‌دانم که در طول عمرم هیچ‌گاه نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی نشده است. فقط به کارنامه‌اش نگاه کنید. او انگار بیلی وایلدر نسل ما بود: فیلم‌سازی با غریزه‌ای فوق‌العاده برای کمدی که می‌توانست در ژانرهای مختلف کار کند و شخصیت‌هایی بزرگ‌تر از زندگی بسازد که بلافاصله آن‌ها را می‌شناختید و احساس می‌کردید تمام عمرتان آن‌ها را شناخته‌اید.

او استایلیست نبود، مثل مارتین اسکورسیزی — بتی که شخصیت «مارتی دی‌برگی» در «این اسپاینال تپ است» بر اساس او ساخته شد (و راینر بالاخره در «گرگ وال استریت» نقش پدر لئوناردو دی‌کاپریو را برای او بازی کرد). او نوآور تکنولوژیک هم نبود، مثل رابرت زمکیس — پیشگامی که «قطار سریع‌السیر قطبی»، پروژه‌ای که راینر با تام هنکس آغاز کرده بود، را به تاریخ سینما تبدیل کرد.

اما او حداقل شش فیلم شاهکار ساخت، تقریباً یکی پس از دیگری در دوره‌ای ۱۱ ساله (عددی که برای همیشه با او همراه است). راینر کارگردانی‌اش را با مستند ساختگی بی‌نهایت نقل‌قول‌شدنی «این اسپاینال تپ است» آغاز کرد و در سال ۱۹۸۴ بلافاصله به اوج‌های جدید کمدی رسید، با تمسخر یک گروه هوی متال absurd اما باورپذیر. دو سال بعد، یکی از بهترین فیلم‌های بلوغ را ساخت: «با من بمان» — فیلمی با کودکانی که واقعاً مثل کودکان رفتار می‌کنند و برای اولین بار با مفهوم مرگ روبرو می‌شوند.

سپس فیلمی آمد که من همیشه آن را فیلم جزیره متروک خودم می‌دانم — یعنی فیلمی که اگر به جایی تبعید شوم و فقط یک پروژکتور، پرده و یک پرینت داشته باشم، مطمئنم هرگز از تماشایش خسته نمی‌شوم: «عروس خانم». کمی بعد بیشتر در موردش می‌گویم. من دقیقاً در سن مناسب بودم وقتی این افسانه پست‌مدرن رمانتیک و عاطفی اکران شد، اما بزرگسالان آن زمان دیوانه‌وار عاشق دنباله زمینی‌اش، «وقتی هری سالی را دید...» شدند؛ فیلمی که تقریباً به تنهایی ژانر کمدی رمانتیک را احیا کرد.

تا اینجا چهار فیلم داریم که دهه ۸۰ را تعریف کردند، و هنوز به دو اثر تحسین‌شده‌تر او نرسیده‌ایم: «چند مرد خوب»، درام دادگاهی دهه که بیشترین نقل قول را دارد (و قطعاً بیشترین بازتماشا را)، جایی که جک نیکلسون فریاد می‌زند «تو نمی‌تونی حقیقت رو تحمل کنی!» به وکیل نظامی خودحق‌پندار تام کروز. راینر سه سال بعد دوباره با فیلمنامه‌نویس آرون سورکین همکاری کرد و «رئیس‌جمهور آمریکایی» را ساخت، کمدی رمانتیک هالیوودی دیگری با ستون فقراتی ایده‌آلیستی که الهام‌بخش سریال «وست وینگ» شد.

می‌دانم تنها نیستم که عاشق هر شش این فیلم‌ها هستم، هرچند جالب است که هیچ‌کدام از نوعی نیستند که بلافاصله به ذهن متبادر شود کارگردانشان کیست. ردپای آرون سورکین در دو فیلم آخر پررنگ است. «این اسپاینال تپ است» معمولاً با کریستوفر گست مرتبط است که بعد از آن چند مستند ساختگی بداهه دیگر ساخت. نورا افرون اغلب اعتبار «وقتی هری سالی را دید...» را می‌گیرد، هرچند فیلمنامه تحت تأثیر وضعیت عاطفی هر دوی آن‌ها در آن زمان بود.

اگر راینر کمتر اعتبار می‌گیرد، به این دلیل است که  لطف داشت خودش را از معادله حذف کند — یعنی وقتی فیلم راب راینر را تماشا می‌کنید، هرگز به کارگردان فکر نمی‌کنید: اینکه این شات درخشان بود یا آن کات هوشمندانه. او می‌خواست توجه‌مان روی شخصیت‌ها باشد، با دقت زیاد هر نقش را با بازیگر کاملاً مناسب پر می‌کرد و سپس به بازیگران اعتماد می‌کرد تا بیش از آنچه فیلمنامه می‌گوید، بیاورند.

حتماً جایی در فیلموگرورافی راینر مثالی از انتخاب اشتباه بازیگر وجود دارد، اما من نمی‌توانم به یاد بیاورم (هرچند «نورث» را هرگز ندیدم). در عوض، ذهنم به ده‌ها انتخاب الهام‌بخش در «عروس خانم» می‌رود: از آندره غول‌پیکر تا مندی پتینکین و والاس شاون، این بازیگران مثل دستکش شش‌انگشتی به شخصیت‌ها می‌خوردند (حداقل در مورد گست).

با «عروس خانم»، راینر مأموریت دشوار ترکیب چند ژانر کلاسیک هالیوودی — افسانه رمانتیک، ماجراجویی فانتزی، اکشن شمشیرزنی و کمدی مناسب کودکان — را انجام داد، هرچند استودیو در آن زمان نمی‌دانست با آن چه کند. مثل «این اسپاینال تپ است» قبل از آن، زمان برد تا مخاطبان فیلم را بپذیرند. مطمئن باشید این دو فیلم کالت بالاخره طرفدارانشان را پیدا کردند، تا حدی که راینر یکی از قوانین خودش را شکست و امسال دنباله‌ای ساخت («اسپاینال تپ ۲: پایان ادامه دارد»).

نمی‌توانید به یک فیلم راب راینر نگاه کنید و نبوغ مرد را مثل فیلم‌های اسپیلبرگ یا کوبریک مهندسی معکوس کنید (هرچند من استدلال می‌کنم «با من بمان» اقتباس بهتری از استیون کینگ نسبت به «تلألو» است). به نظر من، سه کیفیت ظریف اما حیاتی فیلم‌های راینر را جذاب می‌کرد.

اول، نحوه کارش با بازیگران و دعوت به بداهه‌پردازی. این اساس موفقیت «اسپاینال تپ» بود و در تمام حرفه‌اش مفید واقع شد.

دوم، به عنوان پسر کارل راینر — و ستاره سریال فوق‌العاده موفق دهه ۷۰ «همه در خانواده» — اصول کمدی را یا به ارث برده یا جذب کرده بود و طنز را در همه فیلم‌هایش گنجانده بود (نظر من این است که همه فیلم‌های هالیوودی تا حدی کمدی هستند و این حس طنز مداوم است که سینمای آمریکایی را متمایز می‌کند).

سوم، با دقت روی فیلمنامه‌ها با نویسندگانش کار می‌کرد. برخی پروژه‌ها را خودش از طریق شرکت کستل راک آغاز کرد و دیگران را در جلسات طوفان فکری دقیق پالایش کرد. سورکین اغلب اعتبار فرآیند راینر را در تبدیل «چند مرد خوب» به فیلمی محکم می‌دهد. این روزها، کارگردانان استودیویی کمتر فیلمنامه‌هایشان را به این درجه صیقل می‌دهند و نه تنها به دیالوگ، بلکه به ساختار، stakes و واقعی بودن شخصیت‌ها توجه می‌کنند.

طبیعی است که راینر در این زمینه‌ها قوی باشد. او وقتی فقط چهار ساله بود مل بروکس را ملاقات کرد. راب کوچک در پای افسانه‌های شوبیز بزرگ شد (پدرش کارل برای «نمایش نمایش‌های شما» سید سزار می‌نوشت) و حقش را ادا کرد: در UCLA تئاتر خواند، از نورمن لیر مشاهده و یاد گرفت و فیلم‌های تلویزیونی کارگردانی کرد قبل از ورود به سینما.

حرفه راینر در قرن ۲۱ تا حدی رکود کرد، هرچند دو سال پیش پرتره‌ای بسیار خنده‌دار و صمیمی از بهترین دوستش آلبرت بروکس (بدون نسبت با مل) برای HBO ساخت به نام «آلبرت بروکس: دفاع از زندگی‌ام». و البته امسال دنباله «اسپاینال تپ» را داشت که لحظات خنده‌دار زیادی دارد — و چند حضور افتخاری حماسی از پل مک‌کارتنی و التون جان.

آیا یک فیلم‌ساز می‌تواند همزمان محبوب و دست‌کم‌گرفته‌شده باشد؟ راب راینر بود. با فکر کردن به آنچه این آخر هفته برای این مرد ۷۸ ساله مهربان و همسرش اتفاق افتاد، یک کلمه به ذهن می‌رسد: غیرقابل تصور.

نظرات بینندگان