خلاصه قسمت 16 سریال طوبی از شبکه یک سیما

کد خبر : ۳۶۰۵۳۴
خلاصه قسمت 16 سریال طوبی از شبکه یک سیما

خلاصه قسمت 15سریال طوبی از شبکه یک سیما را در این مطلب می خوانید.

 اینتیتر - ثریابابازاده؛ سریال طوبی هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود. در این مطلب خلاصه ای از قسمت 16 سریال را می خوانید:

بیاد کمک کنید آروم باشید من اینجا هستم فخرالدین و سیمین خاتون میان عراق و خدم حشمی که داشتند همه رو صدا میزنند تا بیانند برای کمک به طوبی ببرید اتاق بالا مواظب پاش باشید .

 ساجده میگه اول ماه مهمون مریض اوردن  شگون نداره پچ پچ ها شروع میشه این دختره کیه مهمون غریبه طوبی تو تب بود

سیمین خانوم میگه دورشو خلوت کنید تبش بالاست پاشم نگران نباشید یه در رفتگی ساده است درست میشه خواهر فخرالدین گردنبد که حزر امام جواد بود رو تو گردن طوبی میبینه .

هرجات که درد میکنه من دارم ماساژ بگو ساجده به خواهرش میگه تا حالا این قدر فخرالدین نگران ندیده بودم نکنه خبرهای هست .

فخرالدین به خواهرش میگه چند روزی اینجا میمونه تا حالش خوب شه مثل چشمات ازش مراقبت میکنی و خواهرش میگه چشم داداش ،

پری گوشه در  روباز میکنه و بیرون نگاه میکنه و دیبا میگه چی هر لحظه بیرون نگاه میکنی و پری میگه چرا خبری از حاج ملک نیست نکنه برای طوبی اتفاقی افتاده باشه . امام حال اکرم خانوم خوب نیست و میگه دلم شور طوبی رو میزنه نکنه اتفاقی براش افتاده باشه . دیبا میگه اونی که آواره شده ما هستیم نه طوبی طوبی رفت سراغ زندگیش مادرش دیبا میگه هیچی مثل قبل نمی شه چون آقام دیگه نیست . حسن آقا پنیر و نان ماست میاره و اکرم خانوم میره میگیره و تشکر میکنه .

سیمین خانوم ، خدمتکارش برای طوبی سوپ درست میکنه و میگه بخور تا خوب شی و فخرالدین سر میرسه و حال و احوال طوبی رو میپرسه میگه بهتری و طوبی میگه بله و از فخرالدین میپرسه از احوال مادر خبر گرفتی الان مادر من دل نگرانه و میگه خودم هم میخواهم بیمام از زیور خانوم حال مادرم میخواهم بپرسم و سیمین با عصبانیت سر میرسه میگه چرا سوپ تو نخوردی چیزی ازش نمونه و اما چون سوپ بد مزه است . طوبی سعید صدا میزنه و باهاش بازی میکنه تا رفیق شه و بهش سوپ میده میگه برو بریز آشغال و کسی نفهمه . دایی سعید و ساعد در حال آموزش تیر اندازی هست اما سعید دوست نداره پرنده ها رو بکشه عامر دای سعید رفته بود از پروازها و ورود فخرالدین و مهمانشان خبر بیارزه مو میگه هیچ پروازی به عراق نداشتیم این چند روز و متوجه میشه قاچاقی اومدن و مشوک میشکه به اومدن مهمان غریبه و فخرالدین .و به خواهرش میگه که فخرالدین و دختره احتمالا فراری هستند شیخ تاکید به خواهرش داشت که با فخرالدین ازدواج کنه همون مادر سعید  وساعد

فخرالدین ریس یه کارخانه ریسندگی تو عراق هست  وقتی وارد اتاق کارش میشه منشی میگه قربان از تهران یه تماس داشتید و فخرالدین منتظر تماس میشه رابطش در تهران میگه حاج ملک مرده تو زندان طاقت شکنجه ها رو نداشته و فوت میکنه و فخرالدین به سرعت میاد پیش سیمین خاتون ، و ماجرا حاج ملک میگه حاج ملک برادر سیمین خانوم بود و میگه از مادر و خواهر طوبی کسی جز حاج ملک خبر نداشت  وشکنجه های ساواک هم لب باز نکرده . و سیمین خاتون حسابی بهم میریزه و میگه طوبی چیزی نفهمه و رسول هم در زندان هست و طوبی هم کم کم تونسته پا شه و راه بره و خدمتکار سیمین خانوم میگه فخرالدین و بقیه بچه ها بچه سیمین خانوم نیستن اون ا مادرشون عراقی وقتی که فوت میکه اسدالله خان سیمین خانوم میگیره و سیمین خانوم بچه نداره و بچه ها رو مثل بچه خودش بزرگ میکنه . سعید دست طوبی رو میگیره و میگه بیا بریم همه اتاق ها رو بهت نشون بدم و قتی چشم طوبی به تلفن میافته میگه چه جوری به ایران زنگ بزنم همون لحظه فخرالدین میاد میگه خودم سر فرصت زنگ میزنم .

گردنبندی که گردن طوبی بود به فخرالدین میده میگه مال شماست فخرالدین میگه بنداز گردنت تا محافظت باشه و طوبی میگه تا وقتی که مهمان اینجا هستم . و شیخ میاد خونه سیمین خانوم تا بیشتر از ماجرای طوبی سر دربیاره و سیمین خاتون میگه اومده برای زیارت .

دیبا به خواهرش میگه بیا بریم سراغ حاج ملک تا بدونیم چی شده اما پری میترسه و دیبا خودش میره دم مغازه و اعلامیه فوت حاج ملک میبینه ... 

 

 

 

نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت اینتیتر هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    سایر رسانه ها
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت اینتیتر هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد