خلاصه قسمت 19 سریال طوبی از شبکه یک سیما

کد خبر : ۳۶۱۵۷۸
خلاصه قسمت 19 سریال طوبی از شبکه یک سیما

خلاصه قسمت19سریال طوبی از شبکه یک سیما را در این مطلب می خوانید.

 اینتیتر - ثریابابازاده؛ سریال طوبی هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود. در این مطلب خلاصه ای از قسمت 19 سریال را می خوانید:

سیمین خانوم ساعد و صدا میزنه و میگه آخرین بارت باشه .و طوبی به ساعد میگه من به سیمین خانوم نگفتم نمی دونم از کجا فهمیده ام سویچ از عموت گرفتم و میتونی موتور رو تو حیاط روشن کنی .

طوبی با فخرالدین میره از باجه تلفن به آقا رسول زنگ میزنه و از حال و احوال مادرش باخبر شه رسول میگه شاید شما بیاید اینجا و به رسول میگه شما جای برادر نداشته من هستید و ازتون میخواهم از مادر و خواهرم یه خبری برام بیارید و رسول میگه آقام جای اونا رو نه به من و نه به کسی نگفته بود و فخرالدین و طوبی سوار ماشین شدند و توی مسیر فخرالدین پرسید رسول چی گفت: طوبی گفت همون حرف های شما رو گفت و ساعد سوار موتور شده بود و باسرعت تو جاده بود و با ماشین فخرالدین برخورد می کنه . و فخرالدین رو به طوبی میگه که مگر قرار نشد کلید موقعی بدید که خودتون هم پیشش باشید و ساعد بیمارستان میبرند . آقا رسول با کلی خرید میاد دم خونه اکرم خانوم

و ساعد تو بیمارستان حسابی داد و بیداد راه می اندازه و گریه میکنه و هانیه یه چک می زنه در گوش طوبی محکم می زنه و میگه این دختر پاپتی پاشو از زندگی ما بکشه بیرون و فخرالدین میگه تقصیر طوبی نبود من کلید دادم با صدای بلند جلوی هانیه وا میسته و طوبی آخر شب میاد پیش فخرالدین میگه کارهای من جور کنه و من می خواهم برم حق با هانیه خانوم و طوبی میگه من نمی خواهم سربار شما باشم و رابطه شما و هانیه خانوم نمی خواهم بهم بزنم و فخرالدین میگه رابطه ای بین ماه نیست و طوبی میگه من بلدم روی پای خودم وایستم احتیاجی به کسی ندارم هانیه فقط خاله بچه هاست و همین و اگر میشه حداقل یه کاری برام جور کنید که اگر خانواده ام اومدن اینجا بتونم یه سقفی براشون جور کنم . فردا صبح فخرالدین طوبی رو با خودش میبره کارخانه و طوبی میگه من از ریسنگی چیزی نمی دونم . اتاق طوبی که خیلی بهم ریخته و کثیف بود و کارگر به طوبی میگه تا وقتی که بگم بیاند اتاق تمیز کنن می تونید بمونید این اتاق و همه کارگر های این کارخونه ایرانی هستند اما خود طوبی خودش اتاق تمیز می کنه و هانیه به خواهر فخرالدین میگه حسم میگه این دختره مهمون نیست و اما خواهرش میگه نه طوبی مهمون هست و فخرالدین کسی که مظلوم واقع شه می خواهد ازش حمایت کنه . سر میز شام خواهر فخرالدین گفت هانیه عاشق فخرالدین هست و به برادرش گفت نکنه زدی زیر قولت خواهرش گفت مگه قبل رفتن به ایران نگفته بودید می ریم خواستگاری هانیه و فخرالدین گفت من همچین قولی نداده بودم گفتم فکر می کنم در موردش و اما هیچ حسی ندارم به هانیه .

رسول که از مغازه رفت بیرون ساواک هم اون رو دنبال کردند .

طوبی شروع کرد به رنگ کردن اتاق کارش و فخرالدین گفت چرا شما میگم بیان رنگ کنن اما طوبی گفت من دوست دارم کارهامو خودم انجام میدهم . فخرالدین گفت بیا بریم تو اتاق من کارت دارم و صورتحساب داد به طوبی و به طوبی گفت ناهار باهم بخوریم اما طوبی گفت من تو اتاق خودم راحت تر هستم .

رسول با اکرم خانوم شروع کرد به صحبت کردن و گفت یه خونه میگیرم میریم تهران و پری خیلی خوشحال شد همون موقع بود که ساواک اومد و همه رو دستگیر کرد و گفت طوبی کجاست و همگی سوار ماشین کردند و بردند ..

 

نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت اینتیتر هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    سایر رسانه ها
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت اینتیتر هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد