دیشب یک ماهی زلال‌پرست از زمانه لال‌پرست پَر کشید

کد خبر : ۳۶۲۷۱۰
دیشب یک ماهی زلال‌پرست از زمانه لال‌پرست پَر کشید

محمدعلی بهمنی شب گذشته درگذشت؛ از او آثار ماندگار زیادی بر جای مانده، البته در مورد دورانی که او در وزارت ارشاد حضور داشت هنوز تفاهم زیادی بین صاحب نظران برقرار نیست

به گزارش اینتیتر به نقل از برترین‌ها، محمدعلی بهمنی شب گذشته درگذشت؛ از او آثار ماندگار زیادی بر جای مانده، البته در مورد دورانی که او در وزارت ارشاد حضور داشت هنوز تفاهم زیادی بین صاحب نظران برقرار نیست و اینکه کیفیت کار او را به عنوان یک مدیر هنری چگونه باید بسنجیم، تکلیف کاملاً روشن نیست اما درباره ترانه سرایی یا غزل‌سرایی او تقریباً همه توافق دارند که او کیفیت بالایی داشت. از او آثار ماندگاری چون رودخونه‌ها با صدای رامش یا دهاتی با صدای شادمهر عقیلی به جای مانده است.

حسین عصاران(پژوهشگر، نویسنده، منتقد) در یادداشتی در صفحه شخصی خود نوشت:

هی مترسک کلاه را بردار/ ما کلاغان دگر عقاب شده‌ایم. روزگاری (دوره‌ی دانشجویی) غزل‌هایش را بسیار دوست داشتم. دفتر «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» تازه منتشر شده بود؛ من که هر آنچه داشتم، اول ره گذاشتم/ حال برای چون تویی، اگر که لایقم بگو!/ یا به زوال می‌روم یا به کمال می‌رسم/ یک‌سره کن کار مرا، بگو که عاشقم، بگو!

اما اوایل دهه‌ی ۸۰، آن‌گاه که کتاب «مرا به خانه‌ام ببر» (گفت‌وگوی یغما گلرویی با ایرج جنتی‌عطایی) منتشر شد و ایرج جنتی‌عطایی از نقش هوشنگ ابتهاج در سانسور ترانه‌ها - و تهدید او سر ترانه‌ی «بن‌بست» -گفت، چیزی در من به صدا درآمد؛ «شاعر سانسورچی»، یکی دو هفته‌ی بعد، محمدعلی بهمنی در هفته‌نامه‌ی «شهروند» در نوشته‌ای «ابتذال شر» را معنا کرد. از ابتهاج با این رویکرد دفاع کرد که: «او خیر شاعران را می‌خواسته و نباید کار او را سانسور نامید.» (واژه‌ها و جملات را به یاد ندارم، اما روح مطلب همین بود)، یغما گلرویی هم هفته‌ی بعد جواب درستی به او داد.

چندسال بعد محمدعلی بهمنی را در یک مهمانی خصوصی دیدم و شفاف از او پرسیدم که آیا واقعاً او به خیرخواه بودن ابتهاج در سانسور آفرینش دیگران باور دارد؟ که این‌بار خیلی راحت‌تر و ساده‌تر «ابتذال شر» را اجرا کرد. آن روزها خود او هم سانسورچی «ارشاد» شده بود و برای آفرینش دیگران نسخه‌ی خیرخواهی می‌پیچید. عریان‌ترم زِ شیشه و مطلوبِ سنگسار/ این شهر بی‌نقاب قبولم نمی‌کند/ ای روح بی‌قرار چه با طالعت گذشت؟/ عکسی شدم که قاب قبولم نمی‌کند

ماجرای خواندنی ترانه رودخونه‌ها

اما خب بهمنیِ ترانه‌سرا چیز دیگری بود، این حکایت ترانه رودخونه‌های رامش است که به نقل از پادکست مترونوم در ادامه آوردیم: «فاطمه و جلیل زوج جوانی بودن از اهالی منطقه سرخون در شمال بندرعباس؛ دو دلداده که به تازگی به هم رسیده بودن و عشقشون زبانزد فامیل و آشناها بود.

در یکی از روزهای گرم بهار، فاطمه و یا اونطور که محلیا صداش می‌کردن فاتک به همراه جلیل به دامن صحرا و تماشای طبیعت رفته بودند. آنها بعد از مدتی پیاده‌روی زیر آفتاب داغ پرصلابت جنوب هر دو خسته و گرمازده برای استراحت در کنار رود و زیر سایه درختی نشستند؛ در اون منطقه رودهای پرآب فصلی زیادی وجود دارد که در دشت‌های هرمزگان جاری میشن و بعد از طی مسیر کوتاهی به آب‌های خلیج فارس می‌ریزند، تماشای رود پر آب و امواج خروشان آبی رنگ که بر روی هم می‌لزیدند و می‌غریدند؛ جلیل را به هوس آبتنی انداخت؛ لباس را کند و تنش را به خنک‌های آب رود سپرد، فاطمه هم با لبی خندون به تماشای او نشست رود به ظاهر عمقی نداشت.

جلیل چند قدمی جلوتر رفت ناگهان احساس کرد زیر پایش خالی شده سعی کرد به عقب برگرده ولی فشار زیاد آب مانع شد و اونو بیشتر به داخل رود کشید صدای فریادهای جلیل، فاتک رو وحشت زده از جاش پروند و به سرعت خودش رو به جلیل رسوند دستش رو گرفت و سعی کرد با تمام نیرو او را بیرون بکشه، ولی تقلای این دو در برابر نیروی عظیم رود بی‌اثر بود.

فشار آب فاتک رو هم به داخل رود کشید و هر دو بین موج‌های رود گیر کردن چند لحظه بعد فریادهای جلیل و فاتک، بین غرش خروشان رود محو شد. مدتی بعد به دستور مقامات محلی تابلویی در محل غرق شدن این زوج ناکام نصب شد در متن تابلو داستان غم‌انگیز فاتک و جلیل نقل شده و شنا در این محل ممنوع اعلام شده بود. این واقعه به قدری تراژیک و هولناک بود که اون محل به فاتک و جلیل معروف شد و این ماجرا برای همیشه در خاطر محلی‌ها موند. روستای فاتک و جلیل بعدترها بی هیچ دلیل مشخص و واضحی به روستای فاتح و جلیل تغییر نام داد هرچند این تغییر نام داستان غم انگیز این زوج ناکام رو از خاطر اهالی نواحی پاک نکرد.»

دهاتیِ آن سال‌ها؛ شادمهر و گیتار و باقی ماجراها

دهاتی شادمهر در سال‌هایی ظهور پیدا کرد که خود شادمهر نماد توسعه یافتگی، نماد افکار مترقی بود با آن گیتاری که در دستش داشت خیلی‌ها سعی می‌کردند خیلی از جوان‌ها سعی می‌کردند که شبیه شادمهر باشند شکلی از تجمل در عرصه فرهنگ را به یاد می‌آورد اما متن این کار دهاتی کاملا در تضاد با موقعیت شادمهر در میان افکار عمومی بود؛ یک متن صمیمی و قابل درک از سمت عده زیادی از مردم. ترانه‌ای که تاکید زیادی بر زلال بودن بر سادگی و مفاهیمی این چنینی داشت در همان سالی که آلبوم منتشر شد این ترانه تا مدت‌ها زمزمه زبان مردم بود. از این جهت نشان می‌دهد که محمدعلی بهمنی تا چه حد درباره نوشتن این ترانه دقیق و درست عمل کرده است و البته سپردن این ترانه به کسی مثل شادمهر عقیلی عین جسارت بود.

هوای حوا، با آن اتفاقات شوم بعدش

درباره قطعه هوای حوا شاید اتفاقات پس از مرگ ناصر عبداللهی منجر به ماندگاری بیشتر این ترانه شد. دل من یه روز به دریا زد و رفت به سرش هوای حوا زد و رفت... همین تک بیت برای ماندگار شدن ترانه‌ای که محمدعلی بهمنی نوشته بود کافی بود. اتفاقات فرامتنی کمک بسیار زیادی به ماندگاری این ترانه کرد. البته نشان می‌دهد که ظرف و ظرفیت این ترانه تا چه حد قابل گسترش بوده است که چنین اتفاقی درباره ناصر عبداللهی توانسته به ماندگار شدن این ترانه کمک زیادی کند.

بهاریِ غم‌انگیز با صدای حزن‌آلودِ تورج خان

تورج شعبانخانی اصولاً یک خواننده مولف است، یعنی در اغلب کارهایی که خوانده خودش ترانه آن را نوشته اما درباره این کار «بهار» نکته جالب اینجاست که جنس ترانه سرایی محمدعلی بهمنی کاملا با صدای حزن‌انگیز تورج شعبانخانی هم‌نشین شده و اتفاقاً کاری که درباره بهار و عید بوده را با حزنی عجیب و غریب خوانده. لحن حسرت برانگیز محمدعلی بهمنی در نوشتن این ترانه با صدای تورج شعبانخانی انگار از قبل در تبانی بوده و خب این ترانه را به یکی از غمگین‌ترین و البته دلنشین‌ترین ترانه‌های عیدانه تبدیل کرده است.
و اما شاهکار فراموش‌نشدنی او خرچنگ‌های مردابی که درباره‌اش نوشتن از شان آن کم می‌کند بس که ماندگار و جاویدان شده، حتی به میان عبارات و اصطلاحات روزمره مردم هم راه پیدا کرده است، بله، در این زمانه بی های و هوی لال‌پرست...

نظرات بینندگان