افشاگری وحشتناک هاشمی نسب علیه پرسپولیس

کد خبر : ۳۶۰۸۷۴
افشاگری وحشتناک هاشمی نسب علیه پرسپولیس

مهدی هاشمی‌نسب بلافاصله تبدیل به موضوع روز استقلال شده و این اصلا عجیب نیست.

به گزارش اینتیتر به نقل از ورزش سه،مدافع سابق استقلال و چهره اول هواداران در جنگ‌های کُری به واسطه عقب افتادن موضوع قرارداد و ادامه همکاری‌اش با استقلال، شب گذشته در کلاب‌هاوس نزدیک به ۴۰ دقیقه یک نفس صحبت کرد و دلایل این اتفاق را به زبان آورد.

هاشمی‌نسب عقیده دارد خودش نمی‌خواسته امسال جزئی از تیم استقلال باشد و تحمل فشار فزاینده کار در این باشگاه نداشته، اما با اصرار نکونام حاضر شده با باشگاه مذاکره کند و حالا باشگاه اصطلاحا سنگ روی یخ کرده و با کاهش مبلغ قرارداد پیشنهادی‌اش سعی کرده با شخصیت او بازی کند.

این صحبت‌های هاشمی‌نسب، مقدمه اتفاقات پیش‌روست، در حالی که بوهایی از تهدید در آن به مشام می‌رسد؛ حرف‌هایی که خواندنش برای علاقه‌مندان به فوتبال در ایران جالب و قابل توجه است:

* خداداد گفت با هم مربیگری را شروع کنیم

چه باید بگویم؟ از کجا شروع کنم؟ در ضمن خودم را معرفی نکردم، خائن دروغگو هستم. دلیل اینکه هواداران استقلال من را دوست دارند، نه من هستم و نه کارهایی که کردم، همه اینها لطف خداست. اتفاقاتی برای من در فوتبال افتاده که نمی‌خواهم وارد زندگی خصوصی‌ام شوم. این حرف‌ها اصلا به من هم نمی‌خورد. در هر صورت از کجا شروع شد؟ از کجا با نکونام شروع شد؟ من با خداداد شروع به مربیگری کردم. خداداد می‌گفت بیا برویم پول می‌گیریم و من می‌گفتم من چیزی بلد نیستم و وقتی هم نتوانی جلوی بازیکن چیزی ارائه بدهی، برایم سخت است. گفت ول کن، برویم یک چهار به دو و پنج به دو می‌زنیم و ... . گفتم من اینطور نمی‌توانم. خیلی هم با خداداد رفیق بودیم. مقداری از دستم ناراحت شد و بعد جواد سراغم آمد.

* آقای سمیعی، پارسال که علیه من صحبت می‌کردند کجا بودی؟

جواد گفت من به کسی اطمیمان ندارم. من از زمان خونه به خونه می‌گویم. نمی‌خواهم وارد این بحث‌ها شود. بحث استقلال بماند و ان‌شاالله مطمئن شوم. امروز هم خیلی ناراحت شدم که این صحبت‌ها را کردم، چون مهدی هاشمی‌‌نسبی که دم از هوادار می‌زند... پارسال این‌همه خون جگر خوردیم. پیش‌داوری نمی‌کنم اما اگر واقعیت داشته باشد باید بگویم آقای سمیعی پارسال کجا بودی که درویش بر علیه من صحبت کرد و به خاطر مسائل شخصی خودم باید جواب هواداران را می‌دادم. البته ۲۳-۴ سال است که می‌کشم و خدا خیلی به من توان داده است. چون یک طرف قضیه مادرم است، خدا خیلی توان می‌دهد که بجنگم.

* پیر شدم، ۱۰ شبانه رو با قرص خوابیدم

پارسال واقعا سال سختی بود. تا حالا چنین استرسی نکشیده بودم. واقعا پیر شدم‌ و قلب درد گرفتم. شاید آدم نباید این‌ها را بگوید اما من بعد از بازی پیکان، ۱۰ شبانه روز خواب بودم. بازی پیکان تمام شد، به خانه آمدم و ساعت ۱۲ رسیدم، خانه دوستم آمدم و گفتم قرص خواب چه داری؟ گفت برای چه می‌خواهی بخوری؟ گفتم حالم خوب نیست. یک زولپیدم خوردم و ساعت یک خوابیدم و ۷ بعدازظهر فردا بیدار شدم. دیدم حالم خوب نیست و یک زولپیدم دیگر خوردم. من ۱۰ شبانه روز خواب بودم و ۷ کیلو وزن کم کرده بودم و فقط وزن کم می‌کردم. اصلا نمی‌خواستم بیدار باشم و ببینم چه گذشت، فقط می‌خواستم بگذرد. فقط به خاطر یک چیز، چون فشاری روی من نبود و نوک پیکان روی سرمربی است، اما من خودم را سرمربی می‌دانستم. من هوادارانی را دیده بودم که واقعا جز محبت به من چیزی نداشتند.

* نکونام به مدیرعامل‌ها می‌گفت هاشمی‌نسب از همه مهم‌تر است

من روز اول به جواد نکونام گفتم اصلا دنبال فوتبال نیستم و می‌خواهم بروم زندگی کنم و کنار خانواده‌ام باشم و آرامش داشته باشم، به اندازه کافی فشارها را تحمل کردم و دیگر توان ندارم. گفت من کسی را ندارم و کمکم کن. سال اول رفتم کمک کردم، خداداد با من قطع رابطه کرد و ناراحت شد. همین‌طور ادامه پیدا کرد تا به استقلال رسید. همیشه آقای نکونام، دوست خوبم، به مدیرعامل‌ها می‌گفت من در کادرفنی‌ام مهدی هاشمی‌نسب برایم مهم‌تر است، این را راضی کنید. چون آن موقع با هم رفیق بودیم و من هم همیشه به او می‌گفتم جواد، من به خاطر رفاقت خیلی ضربه خوردم، ولی ته همه چیز برایم خوب بود. من ته تمام شرها هم برایم خوب اتفاق میفتد. گفت مهدی را راضی کنید، گفتم من پولکی نیستم، تو بگو هزار تومان، من می‌آیم کار می‌کنم. کنارت خوب هستم و حالم خوب است. هر سال به مدیرعامل فولاد می‌گفت مهدی هاشمی‌نسب در کادر من مهم است، این را راضی کنید، بقیه مهم نیست. من هم خداراشکر قانع هستم.

* زرنگ هستم و بازی‌های فوتبال را یاد گرفته‌ام

خلاصه به استقلال رسید. اول فصل پارسال آمدم صحبت کنم. اولش نه زنگی و نه چیزی. من به هر حال آدم زرنگی هستم و بعضی از بازی‌های این فوتبالی‌ها را می‌دانم. منظور من آقای نکونام نیست، چون من قبلا جایی فوتبال بازی کردم که یک سری بازی‌ها را از یک سری آدم‌ها یاد گرفتم که کسی در فوتبال نمی‌تواند بازی‌ام بدهد و سر کارم بگذارد. روز اول پیش نکونام آمدم و بدون مقدمه گفت داداش، اینجا پول نیستا، ممکن است هفت ماه پول ندهند. گفتم داداش خداحافظ، من کی با تو راجع به پول صحبت کردم؟ تو پارسال دائم می‌گفتی از کادر من فقط هاشمی‌نسب را راضی کنید، الان چه شده؟ من کی با تو راجع به پول صحبت کردم؟ من فقط گفتم با من روراست باش و من را بازی نده، اگر یک روز دختر یا پسرت از خواب بیدار شد و گفت از قیافه عمو هاشمی خوشم نمی‌آید، همان‌جا بگو دیگر نمی‌توانیم با هم کار کنیم و خداحافظ، ولی بازی‌ام نده، چون من این بازی‌ها را خوردم.

* هر جا اسمم بیاید، می‌گویند بامعرفت است

من ۲۱ سال است سکوت کرده‌ام و ۲۱ سال است حرف می‌شنوم، ولی با این حال حرف نزدم، ایستادم و جنگیدم. حالا آنهایی که باید بفهمند، می‌فهمند و آنهایی هم که نباید بفهمند که آن کس که نداند و نخواهد که بداند، حیف است چنین جانوری زنده بماند. بگذار نفهمند. توضیح به کسی بدهکار نیستم. فقط پدر و مادرم در این دنیا از من راضی باشند، کافی است. الحمدالله یک جور زندگی کردم که هر جا اسم‌مان می‌آید نمی‌گویند فوتبالیست خوبی بوده، فقط می‌گویند بامعرفت است. سعی کردم اینطور زندگی کنم.

* من دروغ گفتن را یاد نگرفته‌ام

در مورد اینکه گفتند دروغگو است، تلفن خانه ما قدیم‌ها خیلی زنگ می‌خورد، به مادرم می‌گفتم بگو نیست، تنش می‌لرزید و می‌گفت من نمی‌توانم دروغ بگویم. این مادر من را بزرگ کرده است، بعد من بیایم دروغ بگویم؟ اینها بماند. زیاد حاشیه نمی‌روم. اول فصل امسال قبل از اینکه به ترکیه بروند جواد سرمربی شد و گفت آماده باش. روزی ۱۰ بار دوستانم زنگ می‌زنند و اینها را تکرار می‌کنم. من نمی‌خواهم زیاد جلو بروم و نه دوست دارم استقلال را به حاشیه ببرم، نه دوست دارم زیاد حرف بزنم. من یک ماه است سر کارم‌، اما هیچی نگفتم.

* به جواد گفتم دیگر توان فشار را ندارم

قبل از این یک ماه، جواد سرمربی شد و زنگ زد گفت بلند شو بیا. گفتم آقای نکونام، من بابت تمام این خیر و برکت‌هایی که سر سفره پدر و مادرم گذاشتی، از تو ممنونم. خیلی آدم‌ها در این فوتبال هستند که از مهدی هاشمی‌نسب گنده‌تر و بزرگترند اما نمی‌دانم خدا چه نگاهی به من دارد که با توجه به آن اتفاقاتی که در فوتبالم افتاده و این‌همه بازیکن بزرگ آمده‌اند و رفته‌اند. گفتم خیلی به من لطف کردی، دمت گرم داداش، اما واقعا دیگر توان این‌همه فشار را ندارم. من شاید در جامعه و انظار هنوز بجنگم، اما در خلوتم هم خودم و هم خانواده‌ام تحت فشار هستیم‌. مادرم غصه می‌خورد که این فشارها و مصاحبه‌ها و فحاشی‌های فضای مجازی را می‌بیند. من همین الان دایرکتم را باز نکردم. شما اینستاگرامم را نگاه کنید، از عید یک پست گذاشتم و رفته. اصلا من مجازی نیستم. مادرم می‌خواند، بیرون می‌رود و می‌شناسند و واقعا تا مرز سکته رفته است. گفت دیگر نمی‌خواهد کار کنی و گفتم چشم، کار نمی‌کنم، پارسال هم که تو گفتی برو‌، گناه دارد، کمکش کن.

به خاطر فشارها عصبی شدم و خانواده‌ام تحت فشار هستند

گفتم نکونام تو خیلی به من محبت کردی، دستت درد نکند، دیگر نمی‌توانم با تو کار کنم. زندگی‌ام مختل شده و خیلی فشار هست. من نه زندگی تشکیل دادم، نه ازدواج کردم و نه چیزی. به خاطر این فشارها عصبی شدم، خانواده‌ام تحت فشار هستند و می‌خواهم بروم کنار پدر و مادرم زندگی کنم. ۵۰ سالم شد، چقدر فوتبال؟ بس است. گفت نه، باید بیایی، فعلا استراحت کن. گذشت و ۱۰ روز بعد در کلاس مربیگری بودم که زنگ زد و گفت کی تمام می‌شود و کی می‌آیی؟ گفتم نکو، به ولله نمی‌کشم‌، سال‌های قبل هم می‌گفتم اما تهش دوست داشتم بیایم؛ آسیا بود، در چهار سال مربیگری سه جام گرفتیم، خونه به خونه را تا فینال بردیم، نساجی را به لیگ برتر آوردیم، با فولاد سهمیه گرفتیم، جام حذفی را بردیم، سوپرکاپ را بردیم و مزه‌اش زیر دندانم رفته بود و دوست داشتم باشم، اما امسال واقعا سال سختی بود و فشار زیادی را تحمل کردم.

 

نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت اینتیتر هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    سایر رسانه ها
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت اینتیتر هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد