نقد فیلم بعد از یانگ

فیلم بعد از یانگ یا After Yang، یک علمی‌تخیلی لطیف با فضاسازی متفاوتی است که در سکوت، به تفکراتی عمیق می‌رسد.

به گزارش اینتیتر به نقل از زومجی، فیلم بعد از یانگ یک علمی‌تخیلی متفاوت است که براساس داستانی به‌نام «خداحافظی با یانگ» اثر الکساندر واینستاین ساخته شده است. این فیلم محصول شرکت A24 است، شرکت فیلمسازی متفاوتی که معمولا آثاری فراتر از دید معمولی حاکم بر فیلم‌های موجود می‌سازد.

بیشتر بخوانید:

کالین فارل (Colin Farrell) بازیگر دلخواه‌ی این شرکت در فیلم بعد از یانگ نیز حضور دارد. فارل بازیگری است که می‌داند در آثار متفاوت علمی‌تخیلی چگونه ایفای نقش کند. او در انتقال فضاسازی خلق شده حساب شده پیش می‌رود، به‌همین دلیل مخاطب قدرت همراهی با او را می‌یابد و در دیستوپیکی که ترتیب داده شده، همراه می‌شود.

After Yang جنس عجیبی دارد و ما را به فضای ابزوردی می‌کشاند که یورگس لانتیموس (Yorgos Lanthimos) در آثارش به‌دنبال آن‌‌ها است. جهان‌هایی که به‌خاطر تلخی زندگی انسان آخرالزمان‌های متفاوتی درشان رخ می‌دهد و شبیه هیچ پادآرمانشهر مرسومی نیستند. این فیلم‌ها هرچه که هستند بافت منحصر به‌فردی را به‌نمایش می‌گذارند و برای نشانه‌گیری روان آدم پیش می‌روند. بعد از یانگ، عمیق است و از فرم علمی‌تخیلی خود برای ورود به باطنی ریشه‌دار استفاده می‌کند.

در این فیلم هم آخرالزمان رخ داده و هم نداده، هم اتفاقات ترسناک هستند و هم نیستند، هم تماشاگر متاثر است و هم نیست، هم ساختارها در یکدیگر پیچیده و نابود شده‌اند و هم اینکه این اتفاق نیفتاده است. در این شرایط مخاطب در یک فضای دوقطبی به تجربه‌ای جدید می‌رسد و دنیای متفاوتی از آثار این‌گونه‌ی سینمایی را درک می‌کند. بعد از یانگ فیلمی پساانسانی است که بسیار انسان‌گرایانه درباره‌ی مرگ و زندگی حرف می‌زند و تمرکزش روی آدم‌هاست.

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم بعد از یانگ مشخص می‌شود.

در کلانشهری نامشخص از جهانی در آینده، ماشین‌های خودران، کلون‌ها و ربات‌ها واقعیتی عادی در دنیا هستند. ربات‌ها بسیار به انسان‌ها نزدیک‌اند و به‌عنوان عضوی از اعضای خانواده در جامعه ادغام شده‌اند و مسئولیت‌هایی را به گردن گرفته‌اند. خانواده‌ی جیک هم یکی از این ربات‌ها به‌نام «یانگ» را برای دختر چینی‌شان سفارش داده‌اند تا بتواند میکا را با فرهنگ چینی اجدادش پیوند بزند. ولی شرایطی پیش می‌آید و یانگ (Justin H. Min) دچار نقص فنی می‌شود و جیک (Colin Farrell) در تلاش برای رفع آن به مسیری اکتشافی هدایت می‌شود.

تاکنون فیلم‌های زیادی درباره‌ی عوارض پیش‌بینی نشده هوش مصنوعی و ربات‌ها ساخته شده‌ و بلید رانر (Blade Runner) نمونه‌ی خوبی از این نوع Sci- Fi است اما افتر یانگ همچون فیلم او (Her) و فراماشین (Ex Machina) با زاویه دید متفاوت‌تری روی مضمون‌های دنیای روباتی فوکوس می‌کند و با شیب ملایمی انسان را در مقابل یکسری فلسفه‌های وجودی قرار می‌دهد.

آینده در این فیلم، آینده‌ای هوشمندانه است. جهان آشنا به‌نظر می‌رسد اما به‌طرز غریبانه‌ای تغییر کرده است. خانه‌ها و فضاهای داخلی بیشتر از آنچه ما عادت کرده‌ایم از شیشه و سنگ ساخته شده و گویا طراحی‌ها از شیوه‌ی فنگ‌شویی پست‌مدرن پیروی می‌کنند و لحن احساسی‌شان با داستان همخوانی دارند. لباس آدم‌ها شبیه به مردمان شرق آسیا است و ماشین‌ها به‌طرزی خودران حرکت می‌کنند.

چت‌های ویدئویی، تماس‌هایی با اپراتورهای ربات، بچه‌های غیرانسان، کلون‌ها، همه‌وهمه المان‌ها و اتفاقاتی هستند که کوگونادا (Kogonada)، کارگردان فیلم برای فضاسازی قصه‌اش طراحی کرده و به‌تصویر کشیده است. دنیایی که بعد از یانگ «After Yang» در آن اتفاق می‌افتد، برخلاف دیگر آثار هوش مصنوعی، جهانی تنش‌زا و مولد خشم، خشونت و انواع و اقسام نگرانی‌ها نیست بلکه جهانی صمیمی با لحنی فوق‌العاده سرد است که برای قرابت بیش‌ازپیش‌اش با مخاطب اینگونه ساخته شده است. دنیای کوگونادا کاملا واقعی است و حکایت از زمان و مکانی دارد که می‌تواند به‌وقوع پیوندد.

بعد از یانگ، از صحبت درباره‌ی تکنولوژی‌ها و سازوکار عجیب و غریب دنیای آینده چشم‌پوشی می‌کند و از فرم علمی‌تخیلی تنها برای پیشبرد محتوایش بهره می‌گیرد. فیلم برای غرق تماشاگر در دنیای عمیقی که ساخته و همچنین دراماتیزه کردن غلیظ جهان‌بینی‌اش از شکل مرسوم و نوع زندگیِ آینده‌، در آثار متداول این ژانر فاصله می‌گیرد و جهانی می‌سازد که طراحی‌ها و نوع زیست‌اش بسیار شبیه به شهرهای روزگار ماست.

کارگردان با این استراتژی مخاطب را راحت‌تر به اثرش نزدیک می‌کند تا بتواند تاثیرگذاری بیشتری روی ناخوآگاه مخاطب داشته باشد. او با هوشمندی و ظرافتی قابل‌اعتنا، شرایط آشناپنداری را برای تماشاگر فراهم کرده تا حواس‌اش از زرق‌وبرق دنیای آینده پرت شود.

از بعضی زوایا، After Yang شبیه به کلمبوس (Columbus) اولین ساخته‌ی درخشان و ظریف کوگونادا است و سبک او را ادامه می‌دهد. بعد از یانگ همانند این فیلم به فضاهایی که شخصیت‌ها در آن زندگی می‌کنند، توجه زیادی نشان می‌دهد و لحن مراقبه و ریتم آرام کلمبوس را نیز بارگذاری می‌کند. این دو فیلم از نظر کارکترپردازی هم بر یکدیگر منطبق‌اند و هر دو حول شخصیت‌های متفکر و بی‌سروصدا می‌چرخند. کارکترها در این فیلم ازطریق فوکوسی صمیمی روی میمیک چهره‌شان پرداخت و آشکار می‌شوند. تنش در ازدواج جیک و کایرا به‌وسیله‌ی سکوتی سرد و بدور از هیاهو بسط داده می‌شود.

یانگ معمایی است که شخصیت‌ها را به چالش می‌کشد و آن‌ها را به راز انسانیت خیره می‌کند. میکا با یانگ هم‌صحبت می‌شود و درباره‌ی نوع خانواده و اجدادش سؤال می‌پرسد. حتی مفهوم خانواده نیز بی‌سروصدا اتفاق می‌افتد و با نمایش نژادهای متفاوت جیک و کایرا که کودکی از آسیای شرق را به فرزندخواندگی گرفته‌اند، در اثر نمایان می‌شود. این کارکترها همانند قصه‌ی فیلم محتواگرا بوده و کاملا با آن همپوشانی دارند. بااین‌حال، ظرافتی که فیلمساز برای پرداخت این شخصیت‌ها به خرج داده، گاهی اوقات کار نمی‌کند و تماشاگر در فاصله‌ی زیادی از آن‌ها قرار می‌گیرد و درک احساساتشان سخت می‌شود.

After Yang، دنیای آینده و ربات‌ها را دستمایه قرار می‌دهد تا به پرسش‌های بنیادین و فلسفی خودش بپردازد. فیلم از نقص یانگ استفاده می‌کند و مثل کاتالیزوری مفاهیمی چون انسانیت، هویت، خانواده، خود بودن، مرگ، تولد و زندگی دوباره را در مجرای قصه به جریان درمی‌آورد تا بتواند دو سؤال اساسی را در ذهن تماشاگرش به چالش بکشد: اینکه انسان کیست؟ و بعد از مرگ چه اتفاقی برای او می‌افتد؟ کوگونادا با فرهنگ و تمدن چینی به‌سراغ این ایده‌ها و پرسش‌ها رفته و با این منطق به درونشان نفوذ می‌کند. او با استفاده از جایگاه پروانه‌ها، چای، درختان و پیوندشان از این فرهنگ با لحنی لطیف، ابزوردی این سوالات را تعدیل می‌بخشد.

طبیعت در فیلم بعد از یانگ تقدس دارد و کارگردان با استفاده از چرخه‌ای که در این کهن‌الگو برقرار است به توضیح انسان و بعضی مسائل فلسفی و اجتماعی پیرامون او می‌پردازد. درواقع کوگونادا آدمی را در طبیعت تنیده و تاکید می‌کند که انسان بدون آن، اصلا قابل توضیح نیست و نمی‌تواند جواب پرسش‌هایش را بیابد. هر ایده‌ای از زندگی انسان که در فیلم وارد شده، فیلمساز با استعاره‌ای از طبیعت آن را بسط می‌بخشد و مشابه‌اش را در این کهن‌الگو جست‌وجو می‌کند. بعد از یانگ قطعا ادای احترامی به طبیعت و روحی است که در آن جریان دارد.

طبیعت بُعد جذابی از فیلم بعد از یانگ است که تماشاگر به‌واسطه‌ی آن، اثری لطیف و صمیمانه را درک می‌کند و با زوایه دیدی متفاوت به پرسش‌ها و پاسخ‌های بشر می‌رسد. درواقع این اثر منبع همه‌ی پاسخ‌ها و پرسش‌ها را در طبیعت می‌بیند و قصدش روانه کردن تماشاگر به‌سوی این آرکی‌تایپ مادینه است.

هنگامی که جیک پی به حافظه ربات‌شان می‌برد و می‌فهمد او زندگی‌های دیگری را پشت سر گذاشته؛ و همچنین فیلم با فلش‌بکی به‌سراغ خاطرات کایرا و یانگ می‌رود تا تولد و چرخه زندگی‌ پروانه‌ها را نشان دهد، مخاطب به‌همراه طبیعت وارد فلسفه‌ی تائوی چینی می‌شود و کارگردان بدین شیوه اعتقاد خود را در دومین اثرش نسبت به مرگ به‌نمایش می‌گذارد.

کوگونادا از زندگی پروانه‌ها به‌عنوان استعاره‌ای برای نمایش ایده‌اش به‌طرز ظریفی بهره برده و بدون ادای کمترین دیالوگی درباره‌ی این موضوع، تماشاگر را به‌سمت فرهنگ‌های قدیمی می‌برد. در جایی هم که میکا به‌دنبال هویت، خانواده‌ و اجداد واقعی خودش است، یانگ با کمک سنت چینیان، درختان پیوند زده شده و روحی که در آن‌ها جریان است به کنجکاوی‌ها و نگرانی‌های او پاسخ می‌دهد.

After Yang، قطعا داستانی درباره‌ی ربات‌ها و زندگی‌های عبوسانه در دنیای آینده نیست، بلکه قصه‌ای از ماهیت انسان‌ در تمام روزهای زندگی او است
فیلم همچون کنایه‌ای، هم معنای دور دارد و هم معنای نزدیک. اگر با معنای نزدیکش به آن وارد شویم، به داستان ربات‌ها و احساساتشان خواهیم رسید. اینکه آیا این موجودات دست‌ساز می‌توانند جای انسان‌ها را بگیرند و شبیه ما عمل کنند؟ آن‌ها تا کجا پیش خواهند رفت؟ آیا یانگ دوست داشت مانند انسان‌ها باشد؟ در آینده ممکن است ربات‌ها را به‌جای خواهر یا برادر بپذیریم؟ چقدر این اتفاقات می‌توانند انسانی باشند؟ آیا آن‌ها رقبای احساسی برایمان هستند؟ ما به دفعات این سوالات را در فیلم‌های این ژانر دیده‌ایم و گاها پاسخ‌های ترسناکی نیز دریافت کرده‌ایم. اما معنای دور و اصلی فیلم چیز دیگری است، مسائلی که پیش‌تر نیز به آن‌ها اشاره کردم.

After Yang، قطعا داستانی درباره‌ی ربات‌ها و زندگی‌های عبوسانه در دنیای آینده نیست، بلکه قصه‌ای از ماهیت انسان‌ در تمام روزهای زندگی او است. تفکر وجودی در باب زندگی تا مرگ انسان، از زمانی‌که به خانواده و برادر و خواهر نیاز دارد تا هنگام مرگ و اتفاقات پیرامونش آنهم طبق فلسفه‌ی چینیان قدیم. فیلم، قصه‌ای برای شناخت انسان به خودش است. یانگ کنایه‌ای از روان انسان خواهد بود و جیک با کالبدشکافی‌اش تماشاگر را به سفری درون ذات و هویت آدمی برد. ‍

اینتیتر را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.