نقد و بررسی فیلم ناپل به نیویورک | از بمباران ناپل تا رویاهای نیویورک

فیلم«ناپل به نیویورک» برای علاقهمندان به سینمای شاعرانه، سیاسی، تاریخی و رویاپردازانه یک تجربه دلنشین خواهد بود.
به گزارش اینتیتر به نقل از رویداد۲۴، فیلم «ناپل به نیویورک» اثری تازه از کارگردان سرشناس ایتالیایی، گابریله سالواتورس است؛ فیلمی که اگرچه در سال ۲۰۲۵ به نمایش درآمده، اما ریشه در دهه ۱۹۸۰ دارد، زمانی که فدریکو فلینی و تولیو پینلی فیلمنامهاش را نوشتند. این داستان حالا با برداشتی شخصی از سوی سالواتورس، جان تازه گرفته است. فیلمی که با نگاهی کودکانه به جهانی خشن مینگرد، اما با طنز، رؤیا، مهاجرت، فقر، عدالت و امید آمیخته شده است.
روایتی از ویرانههای ناپل تا خیابانهای برانکس
فیلم در سال ۱۹۴۹ در ناپل آغاز میشود، جایی که انفجار یک بمب عملنکرده از جنگ جهانی دوم، ساختمانی را ویران میکند. تنها بازمانده، دختربچهای به نام دئا لانزارو است که بههمراه دوست وفادارش کارمینه (با بازی آنتونیو گوئرا)، در شهری ازهمپاشیده بهدنبال بقا میگردند. فرصت طلایی آنها از دل آشنایی با سرآشپز کشتی "ویکتوری" یعنی جورج (با بازی عمر بنسون میلر) فراهم میشود. آنها بهصورت قاچاقی سوار کشتی میشوند تا خود را به آنیزه، خواهر بزرگتر دئا، در برانکس برسانند.
در طول سفر، این دو کودک تبدیل به محبوبترین شخصیتهای کشتی میشوند و در نهایت، با عبور پنهانی از مرزهای کنترل جزیره الیس، وارد خاک آمریکا میشوند. اما در آن سوی اقیانوس، رؤیاها رنگ دیگری دارند: آنیزه در زندان است و منتظر حکم اعدام، چرا که پسری آمریکایی که وعده ازدواج داده بود، به عهدش وفا نکرده و او را ترک کرده بود. حالا زندگی در برانکس هم بهسادگی تبلیغات روی بیلبوردهای نیویورک نیست.
ادای احترام به فدریکو فلینی، با نگاهی کودکانه
یکی از جذابترین ابعاد «ناپل به نیویورک» آن است که فیلمنامهاش سالها پیش توسط فلینی نوشته شده است؛ کارگردانی که در مصاحبهای گفته بود: «همیشه رؤیایم این بود که به یک صفت تبدیل شوم.» و حالا، اگرچه نباید بهراحتی هر فیلمی را «فلینیوار» نامید، اما این اثر با ساختار روایی خاص، چشماندازهای خیالانگیز و فضای شناور بین واقعیت و رؤیا، بیشک نزدیکترین چیزی است که میتوان از «فلینی» بدون خود فلینی تصور کرد.
بازیگران فیلم ناپل به نیویورک
در کنار عمر بنسون میلر، بازیگرانی، چون پیرفرانچسکو فاویو و توماس آرانا نقشآفرینی میکنند و به ترکیب متنوع بازیگری فیلم عمق میدهند. بازیگران کودک نیز بهخوبی از عهده نقشهایی برآمدهاند که نیازمند همزمانی حس معصومیت و رنجاند.
فیلمبرداری با زاویه دیدی در سطح چشم کودک انجام شده، تا بیننده کاملاً در دنیای دو کودک غوطهور شود. این تکنیک همراه با رنگآمیزی رویاگونه تصاویر، فضایی نئورئالیستی ـ افسانهای پدید آورده که در آن همه چیز بین واقعیت و خیال در نوسان است.
نقد فیلم ناپل به نیویورک
یکی از نکات قابلتوجه در «ناپل به نیویورک»، اشارههای متعدد آن به مسائل اجتماعی است. در مدتی کوتاه، فیلم موفق میشود به سه موضوع مهم بپردازد؛ شمولپذیری مهاجران ایتالیایی، تبعیض نژادی علیه سیاهپوستان، حقوق زنان. همه اینها در دل روایتی کودکمحور و گاه طنزآلود، بدون شعار و اغراق مطرح میشوند.
موسیقی در این فیلم نه فقط همراه، بلکه گاه راهنمای روایت است. از قطعههای نوستالژیک پرکل هاروم تا صدای خشن و شاعرانه تام ویتس و آوازهای نیویورکی بروس اسپرینگستین، همه با دقت در جای خود قرار گرفتهاند تا حس حرکت، مهاجرت، غربت و رؤیا را تقویت کنند.
کلام آخر
«ناپل به نیویورک» یک فیلم کودکانه نیست، بلکه یک قصه کودکانه برای بزرگترهاست؛ روایتی درباره یافتن امید در ویرانهها، سفر از خاکسترها به آسمانخراشها و آموختن اینکه حتی در میان فقر و ظلم، میتوان با همدلی زنده ماند. این فیلم برای علاقهمندان به سینمای شاعرانه، سیاسی، تاریخی و رویاپردازانه یک تجربه دلنشین خواهد بود.