رازها و شگفتیهای «حال مرا میبینی ۳»
در اولین نمایش فیلم «اکنون مرا میبینی: اکنون مرا نمیبینی»، یکی از تماشاگران واکنش شگفتانگیز و بلندی نسبت به پیچش داستانی سوم فیلم داشت. (نگران نباشید، آن را لو نمیدهیم!) فلیشر میگوید: «این یکی از لذتبخشترین لحظات کل فرآیند بود.خوشحال شدم که بیننده آنقدر درگیر بود که واکنش نشان دهد.»
به گزارش اینتیتر، در اولین نمایش فیلم «اکنون مرا میبینی: اکنون مرا نمیبینی»، یکی از تماشاگران واکنش شگفتانگیز و بلندی نسبت به پیچش داستانی سوم فیلم داشت. (نگران نباشید، آن را لو نمیدهیم!) فلیشر میگوید: «این یکی از لذتبخشترین لحظات کل فرآیند بود.خوشحال شدم که بیننده آنقدر درگیر بود که واکنش نشان دهد.»
تردستیهای سینمایی، البته، تمام هدف مجموعه «اکنون مرا میبینی» است. اما فلیشر، تازهوارد این مجموعه است. (دو قسمت قبلی را لویی لتریر و جان ام چو ساخته بودند.) این قسمت، ده سال پس از دنباله قبلی اتفاق میافتد و جسی آیزنبرگ، وودی هارلسون، دیو فرانکو و آیلا فیشر دوباره در نقش شعبدهبازان دزد به نام چهار سوارکار حضور دارند. این ماجراجویی گروه را با اعضای جدید — جاستیس اسمیت، دومینیک سسا و آریانا گرینبلت — همراه میکند تا یک دلال الماس فاسد با بازی روزاموند پایک را سرنگون کنند.
فلیشر، که بیشتر با پرفروشهایی چون «ونوم» و «زامبیلند» شناخته میشود، بسیاری از عناصر موفقیتآمیز این مجموعه را حفظ کرده است: دیالوگهای پرشتاب، لوکیشنهای جذاب (آنتورپ، ابوظبی، آفریقای جنوبی و جنوب فرانسه)، و شعبدهبازی با کارت. او همچنین میخواست خطرات را بیشتر کند و تماشاگر را همواره در تعلیق نگه دارد — با صحنههایی بزرگتر و شعبدههایی جسورانهتر که با همکاری کارشناسانی مانند صاحب «کاخ جادویی»، رندی پریچفورد، ساخته شدند.
فلیشر میگوید: «سرگرمی ستاره راهنما برای من بود، چون همه از این فیلمها فقط همین را انتظار دارند.»
در آستانه اکران فیلم، فلیشر با مجله Variety درباره همکاری دوباره با بازیگران «زامبیلند»، چند سورپرایز بازیگران، و برداشت منتقدان از آثار تجاری صحبت کرده است.
(هشدار: این مصاحبه شامل برخی لو دادنها از «اکنون مرا میبینی: اکنون مرا نمیبینی» است که ۱۴ نوامبر در سینماها اکران میشود.)
آشنایی شما با مجموعه «اکنون مرا میبینی» پیش از انتخاب برای کارگردانی این فیلم چه بود؟
«اکنون مرا میبینی» بعد از «زامبیلند» اکران شد و دو بازیگر اصلی ما، جسی آیزنبرگ و وودی هارلسون در آن حضور داشتند. پس طبیعتا کنجکاو شدم و فیلم را در سینما دیدم. شیفته جذابیت داستان و بازیگران شدم، واقعا سرگرمکننده بود. پیش از «اکنون مرا میبینی: اکنون مرا نمیبینی»، سه فیلم با جسی و سه فیلم با وودی ساخته بودم، بنابراین انتخاب طبیعی بود.
آیا طرفدار شعبدهبازی هستید؟
من شعبدهبازی را دوست دارم. بیخجالت میگویم که تماشای نمایشهای جادویی یکی از بهترین سرگرمیهای دوران بزرگسالی است، چون حس شگفتی کودکی را دوباره زنده میکند. در زندگی روزمره، به عنوان یک بزرگسال بدبین، فرصت زیادی برای شگفتزده شدن ندارم.
چطور بدون سردرگم کردن مخاطب، همیشه یک قدم جلوتر میمانید؟
این یک فرآیند آزمون و خطاست. مرز باریکی وجود دارد بین دادن اطلاعات کافی به مخاطب برای درگیر شدن و لو دادن بیش از حد داستان. بر اساس بازخورد نمایشهای آزمایشی تنظیم میکنیم؛ اگر بیش از حد اطلاعات دادیم، عقب میکشیم و اگر گیجکننده شد، نشانهها را بیشتر میکنیم.
آیا مخالفتی از سوی استودیو با انتخاب عنوان «اکنون مرا نمیبینی» وجود داشت؟
چند نکته باید روشن میشد تا قسمت سوم ساخته شود که انتخاب عنوان «اکنون مرا نمیبینی» یکی از مهمترینها بود. با قسمت دوم فرصت خوبی از دست رفت. ما قاطعانه فکر میکردیم این عنوان بهترین است و خوشبختانه استودیو موافقت کرد. همچنین میخواستم موضوع جابجایی آیلا فیشر در فیلم اول و لیزی کاپلان در فیلم دوم را اصلاح کنم. (توضیح: آیلا فیشر به دلیل تداخل کاری در قسمت دوم نبود و لیزی کاپلان جای او را گرفت.)
چرا حضور لیزی کاپلان، پنهان نگه داشته شد؟
چون یک افشای عالی است. همیشه باید کمی از مخاطب جلوتر بود تا حضورش روی پرده غافلگیرکننده شود. اگر حضورش را به بازار تبلیغاتی تزریق میکردیم، آن شگفتی را از دست میدادیم. خوشبختانه، لیزی موافق بود این راز را حفظ کنیم. در انتهای فیلم یک تخممرغ عید پاک بزرگ دیگر نیز وجود دارد.
مارک روفالو در سکانس پایانی به صورت هولوگرام ظاهر شد. آیا نقش او در قسمت چهارم بیشتر خواهد بود؟
امیدواریم همینطور باشد. بزرگترین چالش با مارک برنامه کاری شلوغ اوست. او فقط به این خاطر در فیلم بود که تابستان امسال چند برداشت اضافه گرفتیم. در ضبط اصلی حضور نداشت و حتی برای برداشتهای جدید هم تقریباً فرصت نداشت، اما یک روز در نیویورک گرفتمش و مقابل پرده سبز فیلمبرداری کردیم. برای همین به صورت هولوگرام ظاهر شد نه به عنوان یک شخصیت فیزیکی.
کی فهمیدید که لاینزگیت میخواهد قسمت چهارم را بسازد؟
وقتی فیلمبرداری تمام شد، بحثش آغاز شد. ظاهرا شاتهای روزانه را دیده بودند و اعتماد به نفس کافی پیدا کردند که جلو بروند. حالا داریم روی فیلمنامه کار میکنیم تا شاید سال آینده فیلم را بسازیم.
روزاموند پایک که نقش منفی فیلم را بازی میکند، مونولوگ مهمی درباره خطر بلعیدن الماس دارد. واقعا امکان دارد کسی از این کار بمیرد؟
فکر میکنم اگر کسی یک الماس ۳۵ قیراطی را ببلعد، آخر خوبی انتظارش را نمیکشد! اما بعید میدانم کسی حاضر باشد با یک الماس ۱۰ میلیون دلاری چنین آزمایشی کند.
درباره تن صدا و بازی روزاموند چه نظری داشتید؟
چنین فیلمهایی فقط به اندازه شخصیت منفیشان خوب هستند. بعد از دیدن روزاموند در «سالتبرن»، که در هر صحنه میدرخشید، به نظرم هیچ ایرادی ندارد. درباره یک شخصیت منفی خوشمزه صحبت کردیم، کسی که مردم دوست دارند از او متنفر باشند. کاملا مسیرش را عالی رفت. او ذات فیلم را فهمید و چون بیشتر برای نقشهای جدی شناخته میشود، مشتاق بود سرگرم شود. ضمن اینکه روی لهجه آفریقای جنوبی خودش خیلی کار کرد. روزنامهنگاران آفریقای جنوبی بعد دیدن فیلم گفتند: «هیچوقت لهجه آفریقای جنوبی تا این حد خوب توسط غیرآفریقایی اجرا نشده است.»
ایده استفاده از آهنگ «ابراکادابرا» لیدی گاگا از کی بود؟
این اعتبار را به خودم میدهم. مرتب آن را از رادیو میشنیدم و فکر کردم اگر استفاده نکنیم، کمبود مهمی خواهد بود. وسوسه شدم آهنگ «ابراکادابرا» امینم را هم بگذارم، اما فقط اجازه داشتم یکی از آهنگها را انتخاب کنم و گاگا برنده شد. آن صحنه را پرانرژی کرد.
آیا برای ساخت شعبده یا تردستیهای فیلم از هوش مصنوعی استفاده شد؟
نه، از هیچ هوش مصنوعی استفاده نشد. در سکانس ابتدایی به تقلیدهای عمیق اشاره شده است. میتوانید فرض کنید شخصیتهای فیلم هولوگرام سوارکارها را با هوش مصنوعی ساختهاند، اما ما به شیوه سنتی کار کردیم و فیلمبرداری پرده سبز و ترکیب تصاویر انجام دادیم.
شما موفقیت تجاری زیادی داشتهاید. بین مردم شناخته میشوید؟
اصلا. خوشبختانه کاملا ناشناس هستم! هیچ تهدیدی نیست که کسی مرا بشناسد. در مونتکلر، نیوجرسی زندگی میکنم که تضمینکننده حریم خصوصی من است.
فیلمهایتان مخاطب زیادی دارد، اما منتقدان گاهی مانند «ونوم» انتقاد زیادی میکنند. نظرتان درباره این شکاف چیست؟
من با عشق به فیلمهای تجاری و بلاکباسترهای دهه ۸۰ بزرگ شدم، همین الگوها من را فیلمساز کرد. انگیزه من برای ساخت فیلم، مخاطب است. انتقاد منتقدان گاهی بیاساس است و همانطور که در «ونوم»، «آنچارتد» یا حتی دو قسمت قبلی «اکنون مرا میبینی» مشاهده شد، شکاف بزرگی بین علاقه مخاطب و منتقدان وجود دارد. این مسئله جدیدی نیست. فیلمهای هنری یا دارای جایزه، معیارهای کاملاً متفاوتی دارند و فکر میکنم فیلمهای تجاری به طور غیرمنصفانهای با این معیارها سنجیده میشوند. معتقدم فیلم باید با معیار اهدافش قضاوت شود، من هدفم ساخت فیلمی سرگرمکننده و پر هیجان برای دوستداران شعبده بود. آن را با مخاطبان دیدم و مطمئن شدم به وعده این مجموعه وفا کردیم. اگر منتقدان به هر دلیلی این واقعیت را نمیپسندند، نمیتوانم نظرشان را تغییر دهم
نقدها را میخوانید؟
تا حدی. حالا با جمعآوری نقدها حجمشان زیاد شده است. اما همیشه کنجکاو هستم ببینم منتقدان معتبر چه دیدگاهی دارند. نقدهای فیلم «اکنون مرا میبینی» همین امروز منتشر شد، و بعضی نقدهای منفی واقعا آدم نمیفهمد چه انتظاری داشتند. انتقادشان تقریباً طوری است که حتی لازم نبود فیلم را ببینند، فقط به مفاهیم پایه فیلم ایراد گرفتهاند.