درس‌هایی از موسیقی برای زندگی واقعی، کار و روابط

کد خبر : ۴۳۶۳۷۰
درس‌هایی از موسیقی برای زندگی واقعی، کار و روابط

یاد گرفتن تعادل بین «صداقت احساسی» و «درام مؤثر» یکی از قوی‌ترین مهارت‌های اجتماعی ماست. در نوشتهٔ قبلی‌ام دربارهٔ این صحبت کردم که دیگران چطور صداقت و درام را در ما تشخیص می‌دهند

به گزارش اینتیتر، یاد گرفتن تعادل بین «صداقت احساسی» و «درام مؤثر» یکی از قوی‌ترین مهارت‌های اجتماعی ماست. در نوشتهٔ قبلی‌ام دربارهٔ این صحبت کردم که دیگران چطور صداقت و درام را در ما تشخیص می‌دهند. حالا می‌خواهم بگویم ما چطور می‌توانیم این دو را آگاهانه بیان کنیم تا دقیقاً همان چیزی که قصد داریم به گوش دیگران برسد.

به گزارش سایکولوژی تودی، در دوران همه‌گیری و زوم، متوجه شکاف بزرگی شدم بین چیزی که فکر می‌کردم دارم منتقل می‌کنم و چهرهٔ بی‌حالتِ واقعی‌ام روی صفحه. فهمیدم باید مثل یک نوازنده، «یک گوشم به سالن» باشد؛ یعنی آگاه باشم که انرژی، سرعت، بلندی صدا و دیگر جزئیاتی که قبلاً فقط در موسیقی به آن‌ها توجه می‌کردم، در مکالمهٔ روزمره هم چقدر مهم‌اند.

در رمان معروف «چهره‌ای مثل شیشه»، مردم توانایی بیان طبیعی صورتشان را از دست داده‌اند و باید برای هر احساس آموزش ببینند. دنیای امروز ما که پر از صفحه‌نمایش و چت است، همین خطر را دارد؛ به‌خصوص برای نسل جوان که ترجیح می‌دهد در دیسکورد حرف بزند تا حضوری دیدار کند. موسیقی، به‌عنوان یکی از قدرتمندترین ابزارهای ارتباط انسانی، می‌تواند دوباره حس‌های ما را بیدار کند و ارتباط رو در رو را زنده کند.

برای تأثیرگذاری احساسی در کار، موسیقی و زندگی شخصی، باید لایهٔ فرهنگی خودمان و مخاطبمان را بشناسیم و پلی بزنیم. بیان بین‌فردی (چه در زبان موسیقی و چه در کلام) می‌تواند همدلی و اعتماد را فعال کند و باعث شود دیگران با ما همراه شوند.

از ذهن به بیرون: حالت درونی را به سیگنال بیرفی تبدیل کنیم

به‌عنوان پیانیست همیشه «یک گوشم بیرون سالن است»؛ یعنی دارم چک می‌کنم که قصد، حجم صدا، انرژی و حواس‌پرتی‌های محیط چقدر درست به مخاطب می‌رسد.

ارتباط روزمره هم دقیقاً مثل اجرا است: مجموعه‌ای از سیگنال‌های واقعیت، احساس، شدت و ریتم.

  • صداقت با ثبات و قابل پیش‌بینی بودن افزایش می‌یابد: نبض منظم، صدای آرام و کشیده، جمله‌بندی بی‌شتاب و حرکات ساده، همه فریاد می‌زنند «من واقعی‌ام».
  • درام با تغییرات ناگهانی و گسترده ساخته می‌شود: جیغ ناگهانی، کرشندو (بلند شدن یک‌باره)، سکوت غیرمنتظره، ملودی که بالا و پایین می‌پرد یا تغییر سریع هارمونیک، فوراً توجه را می‌رباید.

از تغییرات کوچک برای نشان دادن صداقت استفاده کنید

در علم می‌خواهیم هر بار دقیقاً همان نتیجه را بگیریم، اما در هنر هر بار کمی متفاوت اجرا می‌کنیم تا لحظهٔ منحصربه‌فرد بودن را منتقل کنیم. اگر یک جمله را سه بار دقیقاً با همان حمله و تأکید تکرار کنیم، شنونده حس می‌کند ربات است. بگذارید جزئیات نفس بکشند و همراه گفت‌وگو تکامل پیدا کنند.

از درام برای تأثیرگذاری استفاده کنید

تحقیقات روان‌شناسی نشان می‌دهد رهبران، سخنرانان، آهنگسازان و بازیگران با درام کنترل‌شده توجه را هدایت می‌کنند؛ دقیقاً مثل یک کرشندوی ناگهانی که همه را راست می‌نشاند. تغییر سرعت هم مخاطب را فعال نگه می‌دارد.

البته زیاده‌روی در درام خطرناک است؛ پسرکی که مدام فریاد «گرگ آمد» زد آخرش خوراک گرگ شد. بهترین روش: پایهٔ آرام و متین، و فقط لحظه‌هایی که واقعاً مهم‌اند را برجسته کنید.

هنجارهای فرهنگی را فراموش نکنید

موسیقی کلاسیک مثل ذره‌بین فرهنگی عمل می‌کند. در نوشتهٔ قبلی مثال پروکفیف و موتزارت را زدم: مکتب روسی جسارت و پرتاب صدا را دوست دارد؛ مکتب فرانسوی فانتزی رنگارنگ؛ و در موتزارت، خط آواز ایتالیایی یعنی خلوص صدا = شفافیت احساسی. تحقیقات بین‌فرهنگی هم تأیید می‌کند چیزی که در یک فرهنگ «صادقانه» به نظر می‌رسد، در فرهنگ دیگر ممکن است «تصنعی» جلوه کند. پس هرچه مخاطبمان را بهتر بشناسیم، بهتر می‌توانیم نکات مهم را برای او برجسته کنیم.

در زندگی خانوادگی امروز، با بچه‌ام با ارجاع به بازی‌های ویدیویی و انیمه حرف می‌زنم؛ با شاگردان بزرگسال پیانو با اپرا یا سریال مورد علاقه‌شان. من خودم مهاجر بودم و از بچگی کلاسیک گوش می‌دادم در حالی که همکلاسی‌هایم پاپ دوست داشتند؛ زود فهمیدم نمی‌شود انتظار داشته باشی همه دنیای تو را بفهمند. اگر می‌خواهی فهمیده شوی، اول باید وارد دنیای آن‌ها شوی.

موتزارت در سونات K.304 (سال ۱۷۷۸) و پروکفیف در سونات Op.94 (سال ۱۹۴۳) هر دو از تضادهای شدید شخصیتی، دخالت‌های پرشور، ریتم پیش‌برنده و هارمونی‌های غنی استفاده کردند؛ اما اگر این دو قطعه جای خودشان در زمان و مکان عوض می‌شدند، احتمالاً هیچ‌کدام مورد استقبال قرار نمی‌گرفتند.

دامنهٔ کامل بیان

درام لحظه‌ای توجه جلب می‌کند، اما تأثیر پایدار نیاز به بلوغ احساسی دارد. وقتی یاد بگیریم همهٔ احساساتمان را بشناسیم و بر اساس اهمیت لحظه مرتب کنیم، به دامنهٔ کاملی از بیان می‌رسیم که صداقت و درام را با هم ترکیب می‌کند.

مثل یک شاهکار موسیقایی که آگاهانه ساخته شده، واکنش ما هم می‌تواند از فاجعه‌سازی غیرمنطقی یا گیر کردن در الگوهای تکراری پاک شود.

بلوغ احساسی خودش جذابیت مغناطیسی دارد؛ در بحث، مصاحبهٔ شغلی یا قرار عاشقانه، هر موقعیت فرصتی است برای تمرین آگاهی، تنظیم و بیان احساسات.

در پایان

تصور کنید دنیایی که همه ارزش بیان صادقانهٔ احساسی را بدانند و درام را فقط به اندازهٔ لازم به کار ببرند. ما نمی‌توانیم دیگران را کنترل کنیم، اما می‌توانیم از ابزارهای فرهنگی، شناختی و احساسیِ روان‌شناسیِ بیان موسیقایی استفاده کنیم تا خودمان شنیده و فهمیده شویم. و بهترین راه برای بیدار کردن آگاهی احساسی دیگران؟ بردنشان به کنسرت زنده؛ جایی که دیگر هیچ فیلتری بین قلب نوازنده و گوش شنونده نیست.

نظرات بینندگان