علائم رفتاری کودکان شما شاید نشانه التهاب مغزی باشد، نه بیادبی یا نافرمانی!
کودکانی که مغزشان دچار التهاب شده است، غالباً به اشتباه به عنوان افراد دارای مشکلات رفتاری یا اختلال روانی تشخیص داده میشوند، اما اصل ماجرا یک بیماری نوروانتخابی (ناشی از واکنش ایمنی بدن) است.
به گزارش اینتیتر، کودکانی که مغزشان دچار التهاب شده است، غالباً به اشتباه به عنوان افراد دارای مشکلات رفتاری یا اختلال روانی تشخیص داده میشوند، اما اصل ماجرا یک بیماری نوروانتخابی (ناشی از واکنش ایمنی بدن) است. در حال حاضر، سیستم سلامت روان به طور سیستماتیک توانایی تشخیص این نوع بیماریها را ندارد و بیماران به خاطر چارچوبهای تشخیصی ناکارآمد، دچار آسیب میشوند—نه به خاطر کمتجربگی درمانگران.
به گزارش سایکولوژی تودی، در هنگام ارزیابی، تمرکز بر روی مشکلات خانوادگی، عملکرد در مدرسه و سوابق تروما یا رفتاری است و هیچکس نمیپرسد: آیا کودک اخیراً بیمار شده؟ آیا دچار گزش حشرهای شده؟ آیا تغییرات شناختی ناگهانی، رفتارهای بیدلیل یا خشم و استیصال مشاهده شده است؟ نشانههایی که جزو الگوهای روانشناختی نیستند اما میتوانند با التهاب مغز مرتبط باشند.
این مشکل به دلیل کمتجربگی نیست، بلکه فرمهای استاندارد و مدلهای تشخیصی ناکافیاند. کودکی که دچار اختلال نوروانتخابی است، هرگز شناسایی نمیشود و درمان دارویی یا روانشناختی آغاز میشود—و معمولاً حالش بدتر میشود، چون علت اصلی یعنی التهاب مغزی همچنان ادامه دارد.
از آنجا که روانپزشکان آموزش ایمونولوژی ندیدهاند و فقط بر دارودرمانی تکیه دارند، بسیاری از اختلالات واقعی کشف نمیشوند. لازم است قبل از تشخیص، پنج عامل مهم عصبی بررسی شوند: عفونت، آسیب مغزی، عوارض داروها، زمینه ژنتیک و شرایط محیطی. اما متأسفانه بیمهها فقط جلسات درمانی و داروها را پوشش میدهند، نه بررسیهای پزشکی جامع.
چارچوب «اجتناب واکنشی ایمنی عصبی» توضیح میدهد که بسیاری از رفتارهای ظاهراً مقاوم، ریشه نورولوژیک دارند و بر اثر التهاب ایجاد میشوند—نه به دلایل روانشناختی. اینجا، مداخلات شناختی-رفتاری بیتأثیر است چون مغز امکان اجرای این فرایندها را ندارد.
ویژگیهای بالینی این کودکان اغلب بهصورت «بیحالی»، نگاه خالی، گیج بودن و رفتارهای غیر ارادی دیده میشود که ناشی از از دست رفتن کنترل آگاهانه است. علائم همزمان میتوانند شامل تیکهای حرکتی، نیاز فوری به دفع، اختلال دستخط، بیخوابی و محدودیت ناگهانی غذا خوردن باشد که همه ناشی از التهاب هستند.
تفاوت بزرگ زمانی رخ میدهد که دلیل ایمنی درمان میشود: علائم به سرعت بهبود مییابند. اما اگر فقط داروهای روانپزشکی تجویز شود، پیشرفت ناچیز است یا اصلاً مؤثر واقع نمیشود.
مثال: کودکی با اختلال شدید خوردن مواجه میشود و افکار خودکشی دارد. اگر فقط داروی ضدافسردگی داده شود، ماهها وضعیتش بدتر میشود، اما اگر از روز اول علت التهاب مغزی کشف و درمان شود، بهبود سریع رخ میدهد و علائم رفع میشوند.
مثال دیگری از تجربه یک مادر: فرزندش بعد از آنفلوآنزا دچار وسواس، تیک، حساسیتشدید به صدا و اجتناب شدید میشود. پزشک میگوید اضطراب است، رواندرمانگر سراغ اختلال وسواس میرود و روانپزشک داروی ضدافسردگی تجویز میکند. اما مادر اصرار دارد همه چیز بعد از بیماری شروع شده است. نهایتاً با تلاش زیاد و تغییر پزشک به پاسخ و درمان میرسد، اما شش ماه برای اثبات حقانیتش جنگیده است—و بسیاری از والدین، منابع یا آگاهی لازم برای این کار را ندارند.
نویسنده نیز تجربهای مشابه داشته و تأکید میکند متخصصان باید والدین را به عنوان منبع اطلاعات تلقی کنند و محور تشخیص قرار دهند.
چه باید تغییر کند؟
-
معاینه پزشکی باید قبل از تشخیص روانپزشکی انجام شود؛ بررسی التهاب، خودایمنی، عفونت و در صورت وجود علائم مشکوک ارجاع فوری به متخصص مغز و اعصاب.
-
آموزش یکپارچه: همه متخصصان سلامت روان، باید علائم مشکوک به مشکلات ایمنی را بشناسند و ارجاع دهند.
-
مراقبت تیمی: حضور سیستمهایی که روانپزشک و ایمونولوژیست و نورولوژیست کنار هم کار کنند—اما چنین مراکزی بسیار اندکاند.
برای والدین:
حس خود را باور کنید، هر نشانهای را ثبت کنید، از پزشکانی که فقط دارو میدهند قانع نشوید و تا بررسی دلایل جسمانی ادامه دهید.
برای درمانگران:
ما داریم به این کودکان و خانوادهها آسیب میزنیم. علائم را بشناسید، با متخصصان ایمنی آشنا شوید و زود ارجاع دهید. وقتی والدین بر یک موضوع پزشکی پافشاری میکنند، گوش دهید.
نتیجه: کودکانی که با رفتارهای عجیب مراجعه میکنند، شاید مغزشان دچار التهاب شده و به جای درمان روانی، نیاز به درمان پزشکی دارند. دانشی که امروز در دسترس داریم، باید اجرا شود و نباید این واقعیت را نادیده گرفت. تغییر در سیستم تشخیص و درمان، حق این کودکان است.