روان‌پزشکی؛ حرفه‌ای که همه به آن نیاز دارند اما کمتر کسی جرأت مراجعه به آن را دارد

کد خبر : ۴۴۰۶۶۰
روان‌پزشکی؛ حرفه‌ای که همه به آن نیاز دارند اما کمتر کسی جرأت مراجعه به آن را دارد

عوامل زیادی باعث این تأخیرها و مسیرهای غیرمعمول برای دریافت مراقبت‌های روانی می‌شود.

به گزارش اینتیتر، وقتی در مهمانی‌ها و رویدادهای اجتماعی با افراد جدید آشنا می‌شوم، گفت‌وگو معمولاً به شکل قابل پیش‌بینی‌ای پیش می‌رود:

«خب جف، شغلت چیه؟»

به گزارش سایکولوژی تودی، وقتی پاسخ می‌دهم که روان‌پزشک هستم، معمولاً با یکی از دو واکنش روبه‌رو می‌شوم: یا سکوتی معذب و خروجی سریع از گفت‌وگو، یا این جمله آشنا: «اشکالی نداره یه سؤال ازتون بپرسم؟»

در هر دو حالت، تعداد قابل‌توجهی از همین آشنایان تازه، طی هفته‌های بعد با من تماس می‌گیرند تا برای خودشان، یکی از اعضای خانواده یا دوستی نزدیک کمک بگیرند.

این تناقض زمانی آشکارتر می‌شود که موضوع آن رویداد، خودِ بیماری‌های روانی باشد. برای مثال، اخیراً از من دعوت شد به‌عنوان سخنران مهمان در مراسم جمع‌آوری کمک مالی برای پژوهش‌های مرتبط با بیماری‌های روانی شرکت کنم؛ مراسمی که توسط یکی از چهره‌های سرشناس اجتماعی برگزار می‌شد. من طبق معمول سخنم را با این پرسش آغاز کردم: «چند نفر از شما کسی را می‌شناسید که دچار بیماری روانی باشد؟» وقتی مکث کردم و به جمع نگاه انداختم، دست‌های کمی بالا رفت و بسیاری از مهمانان ناگهان مشغول گشتن در کیف‌هایشان یا چک کردن تلفن همراه‌شان شدند.

در مراسم پذیرایی بعد از سخنرانی، با مهمانان گفت‌وگو کردم و باز هم از واکنش‌های طفره‌آمیزشان شگفت‌زده شدم. آن‌ها به‌سرعت شجاعت میزبان را برای افزایش آگاهی درباره بیماری‌های روانی تحسین می‌کردند، اما کمتر کسی تجربه‌ای مستقیم یا شخصی از این موضوع را مطرح می‌کرد. به نظر می‌رسید بیماری روانی را مانند یک طوفان در جزایر کارائیب یا آتش‌سوزی جنگل‌های کالیفرنیا می‌بینند؛ بحرانی مهم که شایسته همدردی و حمایت عمومی است، اما ظاهراً ربطی به زندگی شخصی‌شان ندارد.

با این حال، پیش از ترک مراسم، افراد زیادی کارت ویزیت من را خواستند. در هفته‌ها و ماه‌های بعد، تقریباً نیمی از حاضران در آن مراسم در نهایت با من تماس گرفتند تا برای خودشان یا یکی از اعضای خانواده‌شان کمک بگیرند.

منصفانه بگویم، در چنین مواردی همیشه با میل و رغبت کمک می‌کنم. اما اینکه افراد زیادی ترجیح می‌دهند از طریق برخوردهای اتفاقی در مهمانی‌ها از من راهنمایی بالینی بگیرند، به‌جای آنکه از مسیرهای معمول پزشکی—مثلاً ارجاع از سوی پزشک خانواده—اقدام کنند، برایم عجیب است. اگر موضوع درد قفسه سینه یا مشکلات گوارشی بود، بعید بود منتظر یک دیدار تصادفی بمانند. این تجربه‌ها دو واقعیت ناخوشایند را نشان می‌دهد: شیوع بالای بیماری‌های روانی در جامعه و ناآگاهی عمیق همراه با اضطراب و شرمی که مردم در مراجعه برای دریافت کمک روانی احساس می‌کنند.

اکراه همیشگی از مراجعه برای درمان

می‌دانم عوامل زیادی باعث این تأخیرها و مسیرهای غیرمعمول برای دریافت مراقبت‌های روانی می‌شود. اصلاً فردی که شناخت عمیقی از بیماری‌های روانی ندارد، چگونه می‌تواند نوسانات عاطفی روزمره را از نشانه‌های یک بیماری تشخیص دهد؟ به‌جای مراجعه مستقیم به یک روان‌پزشک متخصص، بسیاری ترجیح می‌دهند ابتدا سراغ حرفه‌هایی بروند که انگ کمتری خورده‌اند: درمانگر، مشاور، روحانی، مددکار اجتماعی یا روان‌شناس.

برخی تردید دارند که مشکل‌شان آن‌قدر جدی باشد که به درمان روان‌پزشکی نیاز داشته باشد. برخی دیگر اساساً نسبت به روان‌پزشکی به‌عنوان یک تخصص پزشکی بدبین‌اند. بالاخره چگونه می‌توان حرفه‌ای را جدی گرفت که فعالانش سال‌ها با لقب‌هایی مثل «دکتر اعصاب و روان» یا «روان‌کاو خل» شناخته می‌شدند؟ من کتابی برای عموم مردم نوشته‌ام که دقیقاً به همین موضوع می‌پردازد. کتاب «شرینک‌ها: داستان ناگفته روان‌پزشکی» به شارلاتان‌های خودشیفته‌ای مثل ویلهلم رایش، نظریه‌های مضحکی مانند «مادران یخچالی» و خطاهای درمانی فاجعه‌بار—از جمله لوبوتومی پیش‌پیشانی—می‌پردازد که گذشته پرحاشیه این رشته را شکل داده‌اند.

اما خودِ روان‌پزشکی تغییر کرده است. پس از جنگ جهانی دوم، مجموعه‌ای از پیشرفت‌های علمی، این رشته را از حاشیه پزشکی به یک تخصص معتبر تبدیل کرد. تأسیس مؤسسه ملی سلامت روان نیز نقش مهمی در ورود روان‌پزشکی به جریان اصلی پزشکی داشت. امروز، روان‌پزشکی بر پایه دانش علمی مستحکم، نظام تشخیصی قابل‌اعتماد و درمان‌هایی با اثربخشی اثبات‌شده استوار است. اکنون بزرگ‌ترین موانع درمان نه کمبود دانش علمی است و نه ضعف توان پزشکی، بلکه انگ اجتماعی پایدارِ بیماری‌های روانی، بی‌اعتمادی به توانمندی روان‌پزشکان و دشواری دسترسی به آن‌هاست.

موانع دسترسی به درمان مقرون‌به‌صرفه

دسترسی به یک روان‌پزشک خوب با هزینه‌ای قابل‌تحمل، حتی برای کسانی که منابع مالی قابل‌توجهی دارند هم کار آسانی نیست. برای مثال، یکی از چهره‌های مشهور که در یک مراسم اجتماعی دیگر با او آشنا شده بودم، بعدها با من تماس گرفت تا درباره دختر ۱۹ ساله‌اش مشورت بگیرد. با چشمانی اشک‌آلود گفت که دخترش در کودکی و نوجوانی مایه افتخار خانواده بوده—باهوش، بااستعداد و خوش‌اخلاق—اما در دبیرستان درگیر مواد مخدر شد و دچار روان‌پریشی گردید. طی سه سال بعد، بارها در بیمارستان بستری شد، تشخیص‌های متفاوتی گرفت و داروهای مختلفی مصرف کرد؛ داروهایی که باعث اضافه‌وزن، کمرنگ شدن شخصیت شاد و سرزنده‌اش و به تعبیر پدرش، تبدیل شدن او به «یک زامبی» شده بود. طبیعی بود که دختر به‌تدریج از درمان بیزار شود و از مراجعه به پزشک یا مصرف دارو سر باز بزند. پدر درمانده و بی‌پناه، ملاقات کوتاه ما را به یاد آورد و با من تماس گرفت.

آنچه در تماس او بیش از همه توجهم را جلب کرد، فقط نگرانی شدیدش برای دخترش نبود، بلکه رنجی بود که از تجربه‌های قبلی در مسیر درمان کشیده بود. او با ده‌ها روان‌پزشک تماس گرفته بود؛ بسیاری بیمار جدید نمی‌پذیرفتند، برخی بیمه را قبول نمی‌کردند و تعداد اندکی که حاضر به ویزیت شده بودند، پس از مشاوره تشخیص‌ها و توصیه‌های درمانی متفاوت و گاه متناقضی ارائه داده بودند—آن هم با هزینه‌هایی که اغلب از جیب خودش پرداخت شده بود. در نهایت از من کمک خواست. ما بستری شدن دختر را برنامه‌ریزی کردیم و طرح درمانی‌ای اجرا شد که خوشبختانه مؤثر واقع شد.

اما همه این داستان‌ها پایان خوش ندارند. من شاهد خودکشی‌ها و خشونت‌های مرگبار ناشی از تأخیر در درمان یا مراجعه به افراد فاقد صلاحیت بوده‌ام. هرچند درمان نزد یک متخصص سلامت روان—مانند درمانگر یا مشاور—در بسیاری از موارد می‌تواند مناسب باشد، اما به‌طور کلی بهتر است کار از بالاترین سطح تخصص آغاز شود. روان‌پزشک یا روان‌شناسی که تجربه کار با بیماران مبتلا به اختلالات روانی را دارد، بیشترین شانس را برای ارزیابی دقیق و تشخیص صحیح فراهم می‌کند. اگر روش‌های ساده‌تر مانند مشاوره یا روان‌درمانی کافی باشد، ارجاع مناسب در مرحله بعد انجام می‌شود.

خوشبختانه محدودیت‌های تاریخی روان‌پزشکی در درمان بیماری‌های روانی دیگر وجود ندارد. با این حال، ما روان‌پزشکان همچنان باید با انگ اجتماعی‌ای که مردم را از مراجعه بازمی‌دارد و با موانع عملی دسترسی به درمان شایسته، مقابله کنیم.

نظرات بینندگان