زن متاهل، مشروب خورد و فیلم گرفتند و بیآبرو شد!
![زن متاهل، مشروب خورد و فیلم گرفتند و بیآبرو شد!](https://cdn.intitr.net/thumbnail/C1rDFBImXBvI/GOfAGLPMfk8-pfnTe1w-q4nilP1g3tzQ7Qk8IyLBHQsvCRdQNReASDsK_DXYFjo6Yy601EN5MPw,/%D9%85%D8%AA%D9%87%D9%85%2B%D8%B2%D9%86%2B%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7.jpg)
اگر چه با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده (رئیس کلانتری رسالت) جلسات مشاوره در دایره مددکاری اجتماعی برگزار شد اما تاثیری در ماجرای طلاق نداشت و این زوج جوان از یکدیگر جدا شدند.
به گزارش اینتیتر به نقل از خراسان، هیچ گاه دردوران مجردی زندگی ام به یک مهمانی مختلط نرفته بودم به همین دلیل وقتی دوستان همکلاسی ام،جشن تولد مختلط در سوئیت اجاره ای برگزار کردند، خیلی کنجکاو بودم تا این که بساط مشروب خوری پهن شد و ...
خلاصه شب مهمانی رسید و من به پارتی دوستم رفتم. متاسفانه وقتی درمهمانی بساط مشروب خوری پهن شد به من هم تعارف کردند و من بر اثرکنجکاوی و یک بار تجربه مقداری نوشیدم تا از حالت معمولی خودم خارج شدم. یکی از همکلاسی های پسرم که از همان اول ترم سعی داشت به من نزدیک شود، به آرامی درکنارم نشست. قصد داشتم ازمهمانی بیرون بروم که یکباره سرم گیج رفت. آرش ازموقعیت سوء استفاده کرد و دستم را گرفت. او گفت: کمی بخواب و استراحت کن، خوب می شوی. آن شب مهمانی گذشت، دوسه روز بعد آرش آمد و گفت: امشب به خانه من بیا و پیشنهاد کثیفی به من داد. من درحالی که عصبانی بودم به او ناسزا گفتم و قبول نکردم. اما ۲ساعت بعد درگروه درسی فضای مجازی که بیشتر بچه های کلاس بودند ،فیلمی بارگذاری شد. من متوجه نشده بودم تا این که یکی از همکلاسی هایم تماس گرفت و گفت: نازنین «آرش» فیلم خودتونو گذاشته توی گروه، چی کارکردی تو دختر؟مگه نگفتی تو متاهلی؟تا فیلم را باز کردم چشمانم سیاهی رفت و دیگر چیزی نفهمیدم. چشمانم را که باز کردم خودم را روی تخت درمانگاه و زیر سرم دیدم .دوباره که یادم آمد چه برسرم آمده، دنیا روی سرم خراب شد. یاد آن کلیپ لعنتی افتادم که بعد از نوشیدن مشروب چه رفتارهای غیر اخلاقی شرم آوری با آرش انجام داده بودم. اوهم که از این حال من سوء استفاده کرده بود،از آن روز به بعد تصمیم به اخاذی و رابطه با من داشت. من هم چاره ای نداشتم چون اگر آن فیلم را برای همسرم می فرستاد و خانواده ام متوجه می شدند، دیگر جایی درمشهد نداشتم. پول بیشتری از همسرم می گرفتم و تقریبا شهریه ترم های اورا هم من می پرداختم. از سوی دیگر هم ناچار بودم به خواسته های کثیف او نیز تن بدهم و سکوت کنم. او هربارکلی فیلم و عکس از من می گرفت و تهدیدم می کرد. دیگر این شرایط برایم غیر قابل تحمل شده بود تا این که تصمیم گرفتم با خوردن قرص به زندگی ام پایان دهم. یک روز که در خانه تنها بودم در را از پشت قفل کردم و هرچه قرص دم دستم بود، خوردم اما دوستانم مرا از مرگ نجات دادند.
اگر چه با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده (رئیس کلانتری رسالت) جلسات مشاوره در دایره مددکاری اجتماعی برگزار شد اما تاثیری در ماجرای طلاق نداشت و این زوج جوان از یکدیگر جدا شدند.