تحلیل عبدی از چرایی عقبگرد سیاسی؛ قدکوتاهها میداندار شده و ستارهها را حذف کردند
عباس عبدی با اشاره به اینکه وضعیت سیاست در ایران «خالی از گفتار سازنده» و پر از خشونت، حذف و تخاصم است، تأکید میکند از سال ۱۳۸۴ روندی آغاز شد که سیاست را از «امر معطوف به خیر عمومی» به «بازی سخیفی برای کسب قدرت به هر قیمتی» تبدیل کرد.
به گزارش اینتیتر به نقل از رویداد۲۴، عباس عبدی در یادداشت جدید خود با عنوان «چرا عقبگرد؟» به واکنشهای یادداشت هفته گذشتهاش درباره «سیاست زرگری» پرداخت؛ یادداشتی که به گفته او نسبت به نوشتههای اخیرش بازتاب بیشتری داشت. عبدی در آغاز یادداشت یادآور میشود: «فضای سیاسی ایران خالی از گفتار سازنده است. هم از حیث محتوا و هم از حیث ادبیات. همچنین رویکردهای سیاسی خشن، حذفی و تخاصمی در آن غلبه دارد و ایدههای ایجابی هم در حکم کیمیاست.»
به گفته او این روند نزولی از سال ۱۳۸۴ آغاز شد و دو عامل به هم پیوسته موجب شد سیاست «از امری معطوف به خیر عمومی» به «بازی سخیفی برای رسیدن به قدرت به هر قیمتی و با هر ترفندی» تبدیل شود.
عامل نخست: درآمدهای افسانهای نفت و از کار افتادن عقلانیت
عبدی با اشاره به افزایش بیسابقه درآمدهای نفتی در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ مینویسد: «هیچکس در خواب هم نمیدید که سالانه بیش از یکصد میلیارد دلار درآمد نفتی حاصل شود و عقل و هوش را از مدیریت دولتی زایل کند.»
او این وضعیت را با سال ۱۳۵۲ و افزایش شدید درآمدهای نفتی دوران پهلوی مقایسه میکند؛ دورهای که شاه «دور عقلانیت حاکم بر سازمان برنامه و بودجه را خط کشید» و نتیجه آن «ریختوپاش، فساد و مسخره کردن کارشناسان» بود. عبدی مینویسد همان الگو در دولت احمدینژاد نیز تکرار شد: «مسخره کردن اقتصاددانان و انحلال سازمان برنامه و قرار دادن بودجه در یک جزوه کوچک و کنار گذاشتن برنامه چهارم، همه و همه ناشی از این وضعیت بود.»
عامل دوم: کوچک شدن ظرف سیاست و تشدید حذف
به نوشته عبدی، همزمان با افزایش درآمد نفت، میدان سیاست بهطور کمسابقهای محدود شد، مشارکت سیاسی کاهش یافت و تبعیض در گماردن مدیران و انتخابها تشدید شد. رسانهها نیز به گفته او دچار وضعیتی رانتی شدند: «رسانههای رسمی که از بودجه عمومی ارتزاق میکردند مثل قارچ از زیر زمین سر برآوردند و آخرین میخ را بر تابوت رقابت و مشارکت با قانون مشهور به انتصابات زدند که در سال ۱۴۰۱ تصویب شد.»
تشریح پیامدها با یک مثال ورزشی
عبدی در ادامه برای توضیح اثرات حذف رقابت از مثال فوتبال استفاده میکند. او مینویسد همانطور که مسی و رونالدو تنها در بهترین تیمها، با بهترین مربیان و بهترین ساختارهای حرفهای میتوانند بهترین باشند، سیاست نیز بدون رقابت آزاد و شرایط برابر به رکود میرسد.
او توضیح میدهد: اگر یک تیم دسته دو بتواند یکی از این دو ستاره جهان را با پول کلان بخرد، نتیجه سقوط او خواهد بود؛ چون محیط حرفهای وجود ندارد. بعد نتیجه میگیرد: «تیمهای سیاست در ایران به دلیل تبعیضهای رسانهای و مالی و ممنوعیتهای گوناگون به کلی نزول فاحش کردهاند.»
عبدی در ادامه مثالی تندتر میزند: «مثل اینکه یک نفر تیم بسکتبال درست کند و خودش هم با قد ۱۵۰ سانتیمتر در آن بازی کند و برای آنکه خودش بدرخشد، حضور بازیکنان بالای ۱۵۰ سانتیمتر را ممنوع کند، تیم خندهدار و مبتذلی خواهد شد.»
او تأکید میکند وضعیت سیاست «حتی بدتر از این» است؛ چراکه در این میدان «زمین بازی، داوری و تمام شرایط دیگر نیز نامتعارف» است و بازیکنان توانمند اساساً به میدان راه پیدا نمیکنند.
سیاستِ بیرقابت، سیاستِ بیکیفیت
به گفته عبدی، در چنین فضایی «تاکتیک و تکنیک غالب»، نه برنامه و ایده، بلکه «خطا کردن، زد و خورد و فحاشی» میشود.
او مینویسد: «اصولاً مربی حرفهای هم ندارند، مدیران کارچاقکن تیم همهکاره هستند!»
عبدی در جمعبندی تأکید میکند که بدون حذف تبعیض و رانت در رسانه، داوری و حضور در عرصه عمومی، سیاست ایران روی رقابت سازنده و کیفیت بهتر را نخواهد دید: «تا عوامل تبعیض و رانت… حذف نشود، شاهد رقابتی سازنده که موجب شکلگیری بازی زیبا و منصفانه و بازیکنان برجسته شود نخواهیم بود.»
به باور او تنها در چنین فضایی است که «ادبیات سیاسی ارتقا پیدا میکند، خشونت کلامی کمرنگ میشود و ایدههای خلاق و امیدبخش مجال ظهور پیدا میکنند.»