نقد فیلم ۹ گلوله

فیلم ۹ گلوله (۹Bullets) تریلری جاده‌ای است که با طرحی ضعیف تبدیل به اثری درهم شده است.

به گزارش اینتیتر به نقل از زومجی، چه اتفاقی می‌افتد که یک اثر تبدیل به فیلمی بد می‌شود؟ قانونی در هالیوود وجود دارد که می‌گوید، داستان‌ها هرگز از بین نمی‌روند بلکه با بودجه‌های متفاوتی به فیلم‌های دیگری تبدیل می‌شوند. ۹ گلوله نیز دقیقا وسط همین قانون قرار دارد، داستانی تکرار شده و آشنا که با بودجه‌ی کمتری دوباره ساخته شده است.

بیشتر بخوانید:

رمز مرکوری (Mercury Rising)، کسانی که می‌خواهند بمیرم (Those Who Wish Me Dead)، یک دنیای بی‌نقص (A Perfect World) و … آثاری‌اند که ۹ گلوله داستانشان را دوباره در چرخه‌ی نمایش به‌حرکت درآورده و روایتی کهنه با بودجه‌ای نه‌چندان زیاد را روانه‌ی استریم‌های پخش کرده است. حال ایده‌ای تکراری آنهم با پرداختی پُر از حفره و جای خالی، فیلمی بد را رقم زده است، اثری که در آن نمی‌توان به‌دنبال هیچ نوآوری و جذابیتی تازه بود.

۹Bullets اثری‌ست متشنج، نمایشی متناقض و درهم که نهایتا راه به جایی نمی‌برد و به‌راحتی ایده‌های از قبل امتحان شده‌ را هدر می‌دهد. در این نوع از آثار که سازندگان از قبل می‌دانند با چه فیلمی در میز خروجی قرار است روبه‌رو شوند، دوباره قانون دیگری را به‌کار می‌گیرند تا لااقل پوسترشان نقش فرشته‌ی نجات را بازی کند. آن‌ها رو به‌سوی بازیگران شناخته شده می‌برند تا دست‌کم در حد بودجه‌ای که هزینه کرده‌اند، فیلم‌هایشان با این بازیگران دیده شود. سم ورثینگتون (Sam worthington) و لنا هِدِی (Lena Headey) تنها نقاط مثبت فیلم هستند که علاوه‌بر پوستر فیلم می‌توان به بازی‌شان نیز امیدوار بود.

جیپسی (Lena Headey) رقصنده‌ی بازنشسته که در آستانه‌ی سفری جدید برای خودیابی و تغییر است به‌تازگی وارد دوره‌ی تازه‌ای از زندگی خود شده و قصد دارد کتاب‌اش را در یک سفر دریایی به اتمام برساند. او شبی تماس ناراحت‌کننده‌ و وحشت‌زایی از سمت دوستش رالف دریافت می‌کند و متوجه می‌شود که جک (Sam worthington)، او و اعضای خانواده‌اش را به قتل رسانده است. حال سم (Dean Scott Wazquez) تنها بازمانده‌ی این خانواده به جیپسی پناه می‌برد.

جیپسی در این شرایط هم باید سم را به‌دست عمویش برساند و هم از جان خودش محافظت کند. ایده‌ی فیلم، فکری آشنا و از قبل کار شده است. کودکی که شاهد قتل خانواده‌اش بوده، آدمکش‌هایی که برای پایان دادن به مأموریت‌شان به‌دنبال کودک هستند، قهرمانی که باید از این کودک مراقبت کند، زندگی متلاطم قهرمان قصه، نقطه تلاقی زندگی و احساسات این دو نفر با هم. سایر داستان نیز مشخص است، تعقیب‌وگریزها، زدوخوردها، موانع و فشارها و استرس‌هایی که باید قهرمان قصه و کودک متحمل شوند.

فیلمساز در اینباره مطمئن نیست که راجع‌به چه چیزی قرار است فیلم بسازد، به‌همین دلیل انبوهی از ایده‌ها را دور خودش جمع کرده است. گاهی اوقات ۹ گلوله شکل و شمایل یک تریلر جنایی را به‌خودش می‌گیرد، گاهی همانند درامی روانشناسانه است که به تروما و گذشته‌ی افراد نفوذ می‌کند، در بعضی مواقع نیز در قالب ملودرامی می‌رود که با به‌ تصویر کشیدن روابط سم و جیپسی، قصد دارد قهرمان فیلم را به رستگاری برساند.

دست آخر هم فیلم یک تریلر جاده‌ای بی‌دقت است که مخاطب را با سفر نه‌چندان چالش‌برانگیز دو آدم، همراه می‌کند. همه‌ی این ایده‌ها و شکل‌ و شمایلات برای ما آشنا هستند و تماشاگر به این نتیجه می‌رسد که فیلم ۹ گلوله برآیندی از تمامی داستان‌هایی است که تا به‌حال ساخته شده است.

در سرتاسر اثر، کارگردان تلاش می‌کند تا همه‌ی این ایده‌های متفاوت را ازطریق یک طرح مرتعش‌کننده که شامل تعقیب‌وگریز و اتفاقات نه‌چندان تنش‌زا است را، کنار هم نگه دارد؛ و دست آخر نیز تلاش‌های ناشیانه‌اش به بهترین چیزیکه می‌رسد، طرحی است با شکاف‌های آشکار که فیلمی به بن‌بست رسیده را به‌تصویر کشیده است. فیلمساز در این شرایط و باتوجه‌به سردرگمی طرح و قصه به عدم درک صحیحی از چگونگی متعادل‌سازی لحن در سراسر فیلم رسیده و تنظیم لحن به‌سرعت به یک مسئله‌ی مهم تبدیل شده است. در این وضعیت تماشاگر شاهد اثری خواهد بود که هر قسمت‌اش زبان خاصی برای روایت دارد.

۹ گلوله با چیدمان نامانوس و غیرمنسجم‌اش آنطور که باید قادر نیست ایده‌هایش را به یکدیگر متصل کند و پل بزند. بیننده با تماشای هر بخش از فیلم، حس متفاوتی به سراغ‌اش می‌آید و ذهنش لحن سکانس‌های قبلی را از یاد می‌برد. هنگامی که جیپسی و سم در سفر جاده‌ای خود در حال تلاش برای نزدیک شدن به یکدیگراند، ناگهان فیلم رویه‌ای دیگر به خودش می‌گیرد و وارد قالبی جنایی و جدی می‌شود. درواقع این تغییر مسیر اصلا ایرادی ندارد اما مسئله‌ای که در اینجا مشکل‌ساز شده، تغییر به یکباره‌ی ایده و فضای فیلم است که به‌جای اینکه به‌طرز دراماتیکی در یکدیگر تنیده شوند مثل کولاژی عمل می‌کنند.

این ایده‌ها هرکدام مضامین متفاوتی را با خود به‌همراه دارند، تفکراتی که هیچ‌کدام به‌طور خاص در فیلم، بسط داده شده پیش نرفته‌اند و هر بخشی از نمایش، جهان‌بینی متفاوتی را در مجرای داستان پیش برده است. ۹Bullets در ایده‌ی ملودرام خود و با درنظرگرفتن روابط سم و جیپسی به مضامین مادری می‌پردازد و سعی می‌کند با به چالش کشیدن روابط این دو شخصیت رنج‌دیده، دنیایی عاطفی بنا کند. اثر در تلاش برای روایت صمیمانه‌ی این دو روح شکسته است تا در امتداد حس مادرانگی، شمایل خانواده‌ای را در درونمایه‌اش به جریان بیندازد.

از سمتی دیگر جیپسی به‌واسطه‌ی مرگ فرزندش و رابطه‌ی سمی‌اش با جک روزهای سختی را پشت سر گذاشته که ترومای این تجربیات به او اجازه نمی‌دهد که رابطه‌ی خوبی را با بچه‌ها علی‌الخصوص سم برقرار کند. کارگردان با گره زدن گذشته‌ و پیش‌داستان جیپسی به اکنون او در صدد است تا فیلم را وارد بُعدی روانشناسانه کند.

رستگاری ایده‌ی بعدی فیلم و احتمالا مسئله‌ی اصلی فیلمساز است. آیا جیپسی رو به هبوط می‌تواند با حمایت از سم به راه رستگاری بازگردد؟ کارکتر جیپسی با آن گذشته‌ی درهم خود چگونه می‌تواند از کودکی دربرابر یک قاتل محافظت کند؟ درواقع فیلم ۹ گلوله با فکر اصلیِ به چالش کشیدن این کارکتر شروع می‌شود و سنگ‌بنایش را براساس رشد و آزمون این شخصیت قرار می‌دهد. این ایده، همان‌طور که قبلا گفته شد، فکری آشنا برای تماشاگر است، چراکه، کرد زیادی در آثار سینمایی دارد و فیلمساز می‌خواهد شبیه به فیلم مردی در آتش (Man On Fire) قصه را روایت کند.

با اینکه این ایده، ایده‌ای از قبل امتحان شده است سازندگان نتوانسته‌اند با پرداخت مستحکمی چنین فکری را تبدیل به طرحی جذاب و گیرا کنند. ۹Bullets آنقدر به جیپسی نفوذ نداشته و فیلمنامه فاقد اتفاقات و چرخش‌هایی است که بتواند این کارکتر را درست و حسابی وارد یک‌خطی رستگاری کند. درواقع این زن سقوط کرده باتوجه به مسیری که در آن حرکت می‌کند، با چالش‌های دراماتیکی روبه‌رو نیست و نمی‌تواند فکر اصلی فیلم را که رستگاری یک زن به‌وسیله‌ی یک کودک است، به جریان بیندازد.

طرح شلخته و نه‌چندان قدرتمند فیلم مسبب تصادفی پیش‌رفتن همه‌ی عناصر اثر شده است. سه داستان فرعی فیلم که از گوشه و کنار ماجرا یکهویی سر برمی‌آورند و شخصیت‌هایی را بدون پیش‌داستان خاصی وارد ماجرا می‌کنند، ۹ گلوله را بیش‌ازپیش در شرایط کلاستروفوبیکی قرار می‌دهد. لیسی (Barbara Hershey) استاد دانشگاه جیپسی به یکباره به کمک او می‌آید و اصلا مشخص نیست که این شخصیت چرا باید یک اسلحه داشته باشد و آدم بکشد و از همه چالش‌برانگیزتر اینکه آن جمله‌ی «روز مبادا» از کجا آمده است؟ آیا گذشته‌ی جیپسی اینقدر غرق در ناامنی بوده؟

تاسمین (La La Anthony) همسفر جیپسی و سم، لیسا (Emma Holzer) دوست جدید جک، دو داستان فرعی دیگر هستند. لیسا به یکباره از آسمان فرود می‌آید و آخرین گلوله را بر بدن جیپسی می‌زند و تاسمین نیز یکهویی سر از ماشین دزدی قهرمان‌‌های داستان درمی‌آورد و بدتر از همه اینکه، این دو شخصیت به‌طرز برق‌آسایی غیبشان می‌زند، آنهم بدون اینکه پیش‌داستان یا پرداختی از خود به‌جای بگذارند. آنقدر این آمدورفت‌ها عجیب هستند که مخاطب تصورش بر این می‌رود که کارگردان تنها برای تزئین فیلم‌ و پُر کردن حفره‌ها از این شخصیت‌ها استفاده کرده است.

تدوین متلاطم ۹Bullets یکی دیگر از مشکلات مهم فیلم است. کات‌ها و برش‌های سریع فیلم درست است که ریتمی نسبتا تند به نمایش بخشیده اما این تمپو، تنها به‌واسطه‌ی حذف ظاهری از زمان‌های فیلم است. درواقع فیلمساز برای پوشاندن ضعف ریتم درونی، متوسل به کات‌های پشت سرهم شده و به ریتم بیرونی پناه برده است. برای همین است که تماشاگر با وجود اینکه ریتم را حس می‌کند، اصلا هیچ اضطراب و تعلیقی او را در برنمی‌گیرد. ۹ گلوله نه از خود نشانی می‌دهد که چرا جیپسی ۹ تا جان دارد و نه می‌تواند قصه‌اش را تعریف کند. فیلم به‌معنای واقعی تکراری است بی‌ظرافت برآنچه تاکنون ساخته شده.

اینتیتر را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.