نقد فیلم دختر آرام (The Quiet Girl)

دختر آرام، معنای حقیقی «خانه» را جایی خارج از خانه‌ی پدری پیدا می‌کند.

به گزارش اینتیتر به نقل از زومجی، جایی که نام‌اش را خانه می‌گذاریم چه ویژگی‌هایی دارد؟ سقفی بالای سر؟ دیواری به نشانه‌ی مرز با محیط پیرامون؟ اسبابی برای رفع نیاز و گذران وقت؟ این‌ها را مگر در هر ساختمانی نمی‌شود یافت؟ لابد تفاوت این است که روی خانه مالکیتی داریم. یا خودمان یا خانواده‌مان. اما اگر زمین به نام‌مان نباشد، نمی‌توانیم محیطی که در آن زندگی می‌کنیم را خانه‌مان بدانیم؟ می‌توانیم. پس مسئله مالکیت هم نیست…شاید تمایز خانه با هر محیط دیگری، آدم‌هایی‌اند که در آن هم‌نشین‌شان‌ایم.

خانه جایی است که درون‌اش می‌توانیم کنار و در پناه عزیزان‌مان باشیم. کسانی که بی‌توقع «مراقب»‌مان هستند و ما هم بی‌چشم‌داشت دوست‌شان داریم. خانه شاید خودِ امنیتِ بودن کنار آدم‌هایی است که به دل و ذهن‌مان نزدیک‌ترین‌اند. اما آیا این آدم‌ها لزوما خانواده‌مان هستند؟ آیا جایی که بی‌انتخاب و به‌اجبار در آن متولد می‌شویم، الزاما «خانه»‌مان است؟ آیا خانه جایی است که با تولد در این جهان به‌مان اعطا می‌شود؟ یا جایی در این دنیا است که باید پیدا کنیم؟

دختر آرام، برای این پرسش، پاسخ واضحی می‌یابد. نخستین فیلم بلند داستانی کالم بارِید ایرلندی، روایتی است از تجربه‌ای کوتاه اما متمایز در زندگی دخترکی کم‌حرف و گوشه‌گیر به نام کاوت (کترین کلینچ)؛ که در «خانه‌»‌ای به‌هم‌ریخته، بی‌روح، کثیف و تاریک زندگی ‌می‌کند. مادر سرد و بی‌حواس‌اش چنان زیر بار رسیدگی به کارهای خانه کمر خم‌کرده که فرصتی نمی‌یابد تا برای او و سه خواهر پرسروصدا و معمولی‌ترش غذا آماده کند. پدر عیاش و دمدمی‌مزاج‌اش هم به قدری روی زن‌بارگی و شرط‌بندی متمرکز است که به امور کم‌اهمیتی مثل توجه به فرزندان‌اش وقتی نمی‌رسد! دخترک، در خانه نادیده‌گرفته‌می‌شود، و در مدرسه آزار می‌بیند. اکثر اوقات اما در تماشاگری مطلق است. گویی بخش بی‌تمایزی از طبیعت اطراف باشد. با حضوری دائمی؛ که احساس نمی‌شود.

اگر اوضاع نابه‌سامان فعلی کافی نیست، مادر و پدر کاوت طی اقدامی مسئولانه تصمیم گرفته‌اند تا بچه‌ی جدیدی را هم به کانون گرم خانواده اضافه کنند! دشواری فزاینده‌ی تحمل وزن بچه‌ی درراه و دردسرهای همراه‌اش، مادر و پدر را مصمم می‌کند تا برای مدتی از شر کاوت و سکنات عجیب‌اش خلاص شوند. قرار بر این می‌شود که دخترک تابستان را در خانه‌ی یکی از اقوام بگذراند. زن و مردی میان‌سال؛ که برای مراقبت از کاوت داوطلب شده‌اند، و بابت‌اش هم از خانواده توقعی ندارند.

این زمینه‌ی داستانی و شکل پیشرفت ابتدایی‌اش به‌قدری آشنا است که با رسیدن دخترک به بنای خوش‌منظر «خانه»‌ی جدید، اگر پیش‌دانسته‌ای در ذهن‌مان نباشد، ممکن است فیلم را با اثری از ژانر وحشت اشتباه بگیریم! که شاید قرار است ببینیم چطور دخترکِ بی‌دفاع، از چاله‌ی بی‌مسئولیتی و ندانم‌کاری والدین‌اش به چاه آزارگری زوجی بیمار می‌افتد… ویژگی جالب نخست ساخته‌ی بارید اما بی‌پاسخ گذاشتن همین انتظار است.

نه فقط این انتظار، که تقریبا هر انتظار دیگری که برای دراماتیزه شدن موقعیت محوری داریم، ناکام می‌ماند! دختر آرام، گویی آرامش را از ویژگی اصلی شخصیت محوری‌اش برمی‌دارد؛ و وارد نظام روایی و زیباشناختی خود می‌کند! به نحوی که تماشاگریِ مطلق دخترک در موقعیت‌های مختلف قصه، به سکون دکوپاژ، زاویه‌ی دید محدود و نماهای متعدد دیدگاه در طراحی بصری بارید می‌رسد؛ و آرامش کاوت، جای قرارگرفتن در ضدیت با خشونت تحمیلی جامعه -چنان که در ملودرام‌های مشابه رسم است؛ و موقعیت‌های به‌غایت‌تکراری مدرسه در ابتدای فیلم وعده می‌دهند- به کندی و حادثه‌گریزی در الگوی توسعه‌ی دراماتیک روایت منتج می‌شود.

با ورود کاوت به «خانه»‌ی جدید/حقیقی‌اش، آیلین (با بازی کری کرولی؛ که همدلی انسانی در چهره‌اش موج می‌زند) درجا برایش مادری می‌کند. این عشق بی‌چشم‌داشت و خالص را بارید در مونتاژی به‌نمایش‌می‌گذارد که به شکل زیبایی، رسیدگی زن به دخترک را کنار تصاویر شانه‌زدن شمرده‌ی موهایش قرارمی‌دهد؛ گویی جلوه‌های مختلف «مراقبت» آیلین از کاوت، ماهیت مشترکی با نوازش گیسوان‌اش دارند. مظاهر گرمای انسانی و محبت صبورانه؛ که دخترک در زندگی شلوغ و پرمزاحمت پیشین‌اش هیچ‌گاه تجربه‌نکرده‌است (مثل داغی آبی که ابتدا کاوت را فراری می‌دهد؛ اما آیلین می‌داند به‌زودی به آن عادت خواهدکرد).

در نتیجه‌ی این دل‌دادن داوطلبانه و درجای آیلین به معصومیت دخترک، ارتباط دو شخصیت نمی‌تواند واجد پیچیدگی دراماتیک زیادی باشد. پس اگر بنا است کاوت در زندگی جدیدش با موانعی مواجه شود، و سیر دراماتیک اثر تا برطرف‌شدن تدریجی‌شان ادامه پیداکند، این موانع را باید در رابطه‌ی کاوت و شان (با نقش‌آفرینی اندرو بنت؛ که جدیت و فاصله‌گذاری محافظه‌کارانه، و مهربانی و ساده‌دلی پدرانه‌ی شخصیت را عالی بازی می‌کند) جست‌و‌جو کنیم. از این منظر، روایت دختر آرام، می‌توانست نماینده‌ی مسیری باشد که دخترکی معصوم می‌پیماید تا در دل مردی سرد و بی‌احساس جا بازکند. اما فیلم در عین پرداخت به ارتباط محتاطانه و بافاصله‌ی شان با کاوت، از دراماتیزه کردن موکد این رابطه می‌پرهیزد.

با حضور و مراقبت ابتدایی آیلین، مرد برای حفظ فاصله‌ی مطلوب‌اش از غریبه‌ی تازه‌وارد، به‌زحمت‌نمی‌افتد. حتی شب‌هنگام و موعد شب‌بخیرگفتن دخترک هم با خیال راحت به تماشای برنامه‌ی تلویزیونی دلخواه‌اش مشغول می‌ماند، و به سمت او سری نمی‌چرخاند. اما به محض اولین‌بار خروج آیلین از خانه، شان در موقعیتی تنها می‌ماند که از آن گریزان بود. او مجبور است کاوت را همراه خود ببرد و هنگام رسیدگی به امور روزمره، به سوالات بی‌پایان دخترک پاسخ بگوید.

سرک کشیدن کاوت به بخش‌های مختلف دامداری دور از چشم شان، مرد محتاط را برمی‌آشوبد؛ و عصبانیت از پیداکردن دخترک بازیگوش را بهانه‌ای می‌کند تا باز هم از او دور بماند و صمیمتی بین‌شان شکل نگیرد. شب دیگری از راه می‌رسد و مرد همچنان حتی به دخترک نگاه نمی‌کند. اما این‌بار دوربین بارید روی مرد متمرکز می‌ماند، به‌تدریج به او نزدیک می‌شود. ناراحتیِ‌ شان از برخورد سرد با دخترک نشان‌مان می‌دهد که پشت این صورت سنگی و بی‌اعتنایی او، چیزی پنهان است…

مرحله‌ی سوم و اجتناب‌ناپذیر این رابطه، تنها پس از افشای داستانی مهم فیلم است که امکان بروز دارد. بعد از حضور در مراسم ترحیم یکی از آشنایان، تم مرگ به فیلم وارد می‌شود؛ و در ادامه می‌فهمیم شان و آیلین پسر کوچکی داشته‌اند که به‌تازگی ازدست‌رفته‌است. که کاوت در تمام مدت اقامت‌اش در خانه‌ی جدید، لباس‌های پسرک را می‌پوشیده. که مراقبت بی‌چشم‌داشت زن‌‌و‌مرد از او، تلاشی ضمنی برای پرکردن جای خالی جان‌کاه فرزند درگذشته‌شان بوده‌است. می‌فهمیم عصبانیتِ شان از ناپدیدشدن بی‌خبر کاوت، به نحوه‌ی مرگ پسرک مر‌بوط است. و می‌فهمیم فاصله‌ گرفتن شان از کاوت، و بدخلقی عمدی‌اش با او، نه از سر آزار دخترک معصوم، که مقاومتی بوده دربرابر ورود به رابطه‌ای پدرانه پس از پایان تراژیک تجربه‌ی قبلی‌اش. سرباززدن از آسیب‌پذیری مجدد؛ در نتیجه‌ی دل‌شکستگی حاصل از فقدان.

اگر صرفِ دیدن لباس‌های فرزند ازدست‌رفته بر تن دخترک، شان را به‌هم‌می‌ریخت، افشای «راز» مهم خانه -که نحوه‌ی وقوع‌اش با حضور زن فضول و بدجنس، بی‌ظرافت و خام‌دستانه است- به سان چشم‌در‌چشم‌شدن نهایی با وحشتی اساسی، برای آیلین و شان ماهیتی رهایی‌بخش پیدا می‌کند؛ و این تغییر ما را می‌رساند به مونتاژ دومی که این‌بار حول رسیدگی مشترک زن و مرد به کاوت شکل‌می‌گیرد. آلین باز هم موهای کاوت را شانه می‌زند و او را برای برداشتن آب از چاه می‌برد، شان باز هم همراه او به دام‌هایش می‌رسد و کنار او کتاب می‌خواند. با حضور دخترک حتی گرما به زندگی مشترک زن‌و‌مرد هم بازمی‌گردد، و در پایان، موتیف شب‌بخیر گفتن کاوت به نمایی از تلویزیون دیدن شبانه و مشترک شان و کاوت می‌رسد؛ که در آن دخترک خواب‌آلود سر روی شانه‌ی پدر جدید/حقیقی‌اش می‌گذارد.

ایراد اساسی فیلمنامه‌ی دختر آرام این است که نه کاملا توسعه‌ی دراماتیک را دور می‌اندازد تا به کمک چند ایده‌ی بیانی موثر به کیفیت سینمایی متمایزی دست‌پیداکند، و نه کاملا به آن وفادار می‌ماند تا بشود با معیارهای یک فیلم قصه‌گوی متعارف سنجیدش. فیلم به ملودرام معمولی‌ای شبیه است که نصف دیالوگ‌هاش حذف‌شده‌اند، و ساده‌ترین ایده‌هاش تا اندازه‌ای غیرطبیعی کش‌آمده‌اند!

از طرفی صحنه‌هایی مثل سپردن دخترک به خانواده‌ی جدید، کارت‌بازی‌کردن شبانه با دوستان، آمادگی برای رفتن به شهر، یا فصل تعلیق‌زای افتادن دخترک داخل چاه را داریم؛ که چیز دندان‌گیری به روایت اضافه نمی‌کنند اما با ریتم کندی نوشته و اجراشده‌اند. از سوی دیگر خرده‌پیرنگ ارتباط کاوت و شان، به رغم برخورداری از الگو و سیر روشن، فاقد جزئیات تمایزبخش کافی است. نتیجه تجربه‌ای است که به‌اندازه‌ی ظرفیت مونتاژهای زیبای فیلم، روی احساس تماشاگر اثر نمی‌گذارد.

رویکرد بصری بارید به فیلم اما از امتیازات اصلی دختر آرام است. نه‌تنها ترکیب‌بندی دقیق و خلاقانه‌ی تک‌تک نماها در نسبت با امکانات و محدودیت‌های قاب مربع، فیلم را به اسلایدشویی از تصاویر ذهنی دخترک شبیه می‌کند، که از منظر فنی هم فیلم‌ساز هر انتخاب جزئی یا اساسی در خصوص ارتفاع، زاویه‌، و حرکت دوربین را با انگیزه‌ی روشنی به‌کارمی‌گیرد؛ و در حفظ پیوستگی نماهای دیدگاه پرتعداد کاوت با نماهای قبلی و بعدی دچار اشتباه نمی‌شود.

جزئیات بصری فیلم پرشماراند. مثل نمای گذرایی که همان ابتدای فیلم، نگاه دورادور کاوت به گریه‌کردن مادرش در آشپزخانه را جوری تصویر می‌کند که انگار چکیده‌ی تجربه‌ی دخترک از زندگی در این خانه را در خود خلاصه دارد. یا شکلی که توجه دخترک، به ظرایف محیط اطراف‌اش (نور درحال‌عبور از میان شاخه‌ها، حجم بیرون‌زده از داخل صندلی کهنه‌ی بار، گوشواره‌ی قرمز زنی که با پدرش رابطه دارد، نقش‌های تصویرشده روی کاغذدیواری اتاق) جلب می‌شود. دختر آرام از منظر بصری، نه‌تنها چشم‌نواز، که دقیق و هدفمند است.

در تضاد با این ظرافت، بازخوانی نماهای پیشین در پایان‌بندی دورازانتظار به‌نظرمی‌رسد؛ اما پایان فیلم به‌قدری درست است که نگاه‌مان به تجربه‌ی خالی و کم‌مایه‌ی دقایق گذشته را هم تلطیف می‌کند! جمع‌بندی دختر آرام، نه‌تنها دومین موتیف محوری فیلم یعنی «دویدن» دخترک را به‌نتیجه‌می‌رساند («دویدن به‌دلیل ترس» به «دویدن به نشانه‌ی رهایی»، و درنهایت «دویدن از سر عشق» می‌رسد) که با ظرافت ایده‌ی به‌تاخیرانداختن درآغوش‌گرفتن پایانی (به‌عنوان انفجار انرژی تجمیع‌شده در سراسر اثر؛ و گرم‌ترین عمل انسانی در جهان سردی که آدم‌ها به‌ندرت یک‌دیگر را لمس می‌کنند)، و هوشمندی زمان‌بندی «بابا» گفتن کنایی و تلخ کاوت، دعوتی می‌شود برای جدی‌گرفتن خوانش تماتیک‌مان از فیلم.

این‌جا است که شان به «پدر حقیقی» و آیلین به «مادر حقیقی» کاوت تبدیل می‌شوند. این‌جا است که دل دخترک هوای «‌خانه»‌شان را می‌کند. این‌جا است که کاوت متوجه می‌شود زندگی پیشین‌اش محرومیت از خانه بوده، زندگی آینده‌اش، دوری از خانه خواهد بود؛ و تجربه‌ی کوتاه‌اش با زن و مرد میان‌سال تنها باری که بودن در خانه را چشیده‌است. اما جای تماشاگری در سکوت، و محبوس ماندن در مرزهایی که برایش ساخته‌اند، آزاد و رها می‌دود، و برای چندلحظه هم که شده به «خانه» بازمی‌گردد.

اینتیتر را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.