روش مصطفی رضایی برای آغاز راه نویسندگی: بخوان، بخوان، بخوان، بنویس...

دنیای نوشتن و داستان نویسی همیشه برای افراد اهل مطالعه جذاب بوده و بسیاری از این افراد کنجکاو هستند بدانند که چه در سر و دنیای نویسندگان کتاب ها می گذرد.
اینتیتر - سحر سادات زمانی؛ دنیای نوشتن و داستان نویسی همیشه برای افراد اهل مطالعه جذاب بوده و بسیاری از این افراد کنجکاو هستند، بدانند که چه در سر و دنیای نویسندگان کتاب ها می گذرد. بدین بهانه در این گفتگو از مجموعه گفتگوهای اختصاصی اینتیتر، با مصطفی رضایی، نویسنده کتاب های ژانر علمی و تخیلی گپ و گفتی درباره مسیر زندگی او، نویسنده شدن و چالش هایی که پشت سر گذاشته است، داشته ایم. مشروح این گفتگو را در ادامه می خوانید.
- شما تحصیلات و سابقه کاری فنی در رشته الکترونیک و رباتیک دارید. از یک دنیای کاملاً منطقی و مهندسی به دنیای تخیل و ادبیات آمدید. چه اتفاقی افتاد که این تغییر مسیر بزرگ را در زندگیتان رقم زدید و چطور این دو دنیای متفاوت را به هم پیوند دادید؟
سلام خدمت شما و مخاطب های عزیزتان. الان با وجود سه رمان که با استقبال مخاطبین همراه بوده و دو رمان در حال چاپ و... و گذر سیزده سال از شروع نوشتنم، وقتی به روزهای اول شروع این ماجراجویی نگاه میکنم، تنها یک موتور محرک بوده و هنوز هم هست. اینکه همیشه از کارهای پیشرو و جسورانه که خلاقیت و ابداع در آن وجود داشت لذت میبردم.
در دوران تحصیل، همواره طرفدار و پیگیر بازی های کامپیوتری و فیلم و کتاب بودم. داستان های مبتنی بر واقعیت، الهام بخش، سیر تحول یک شخصیت، فراز و فرود ها و نمایش شکست و پیروزی های یک قهرمان در مسیر تلاش برای غلبه بر چالش پیش رویش، اینها همیشه پیرنگ اساسی مورد علاقه من بوده. چه در آثار سینمایی چه در ادبیات. بخش زیادی از انرژی و انگیزه لازم برای عبور از چالش ها و حرکت مستمر به سمت هدف مورد علاقه ام را وامدار چنین داستان هایی هستم.
نویسندگی نوعی فن و تکنیک است. از این رو اشتراکاتی با مهندسی هم دارد. طراحی پیرنگ داستانی نسبتا نگاهی مهندسی را میطلبد. همینطور که در جنبه شخصیت پردازی داستان ها، این هنر با روانشناسی و جامعه شناسی و ... هم اشتراکاتی دارد.
نوشتن آرام بخش است، مثل یک تراپی. یک در خروج از هرج و مرج دنیا، برای اندکی تامل و سکوت و ساخت دنیایی جدید. سال ۱۳۹۱ بود که به تدریج با نوشتن روزنوشت و دل نوشته هایی ذوقی، شروع کردم. بعدتر تبدیل شد به کاری مستمر و به تدریج ساختار داستانی گرفت. داستان های کوتاه بسیاری نوشتم و اینطور وارد نوشتن شدم. هر داستان یک سرزمینی است سرشار از شگفتی ها، چیز های نو و بدیع با شخصیت های متفاوت. خب چه حسی پیدا میکند اگر ببینید شما هم میتوانید خالق سرزمین خودتان باشید! قدرت و جذابیتی که در نوشتن دیدم در جای دیگری سراغ ندارم.
-رمان "زایو" در ژانر علمی-تخیلی است. این ژانر در ایران آنقدرها پرطرفدار نیست. چه چیزی باعث شد که شما به سمت این گونه ادبی گرایش پیدا کنید؟ آیا تحصیلات فنی شما در انتخاب این ژانر مؤثر بود؟
راستش خیر. به نظر من کلیشه ها و باور های موجود نمیتواند ملاک مهمی برای انتخاب های ما باشد. اگر اینطور بود هیچ حرکت رو به جلویی در هیچ زمان و مکانی رخ نمیداد. ایده ها و تلاش برای تولد و ظهور درست آنها است که قدرت تغییر در رویه و نگره های موجود را دارد.
استیوجابز در دوره ای از گوشی هوشمند بدون کیبورد، با صفحه نمایش لمسی، رونمایی کرد که هم نگره های عمومی و هم نگاه بازار، درک و تصوری از این محصول نداشتند و آن را زیان میدانستند. اما کار او تحولی در طراحی تلفن های همراه ایجاد کرد. از این مثال ها بیشمار است.
البته من از ابتدا علمی تخیلی نمینوشتم. الان هم خودم را نویسنده منحصر به این ژانر نمیدانم. هر ایده ای که اول برای خودم جذاب باشد و نسبت به آن حس شور و شگفتی داشته باشم و ببینم ظرفیت گسترش و پرداخت داستانی داشته باشد، شروع میکنم به نوشتنش. بی وقفه وارد جهان آن میشوم و مینویسم. معمولا بدون برنامه ریزی قبلی و طراحی قبلی مینویسم (البته حین نوشتن به مهندسی پیرنگ و الگوی درام توجه دارم). این نوع نوشتن مثل اکتشاف و نوعی ماجراجویی است. ممکن است در جایی از داستان اتفاقی بیفتد که انتظارش را نداشته باشید. مثل مرگ ساشا در رمان زایو، یا حمله به سورنا در ایستگاه هایپرلوپ تهران در رمان ایذا...
داستانی که مخاطب را پای خود نگه دارد، اولویت اول است. داستانی که برای مخاطب جذاب نباشد تمام ارزش هایش هدر میرود. مثل ریختن آب در آبکش! (در حال حاضر مثال دیگری به ذهنم نرسید)
نویسنده ای مشهور میگوید: اگر داستانی پر شور نباشد، همذات پنداری ما را تحریک نکند، با توصیفاتش ما را از قلمرو درام خارج سازد ، و پایانش به طور تحمیلی تلخ باشد، نه تنها هنر نیست که داستان هم نیست. ما باید در نگره پردازی، حواسمان باشد که نگره برای هنر ارائه میشود و هنر برای عامه مردم است.
-. مخاطبان شما کنجکاو هستند که بدانند چطور ایدههای کتابهایتان به ذهن شما میرسد؟ آیا برای خلق این ایدهها از منابع علمی هم استفاده میکنید؟
پاسخ این سوال را از قول استیون کینگ میگویم: آنچه را بنویسید که دوست دارید بخوانید. وقایع نگاری و خاطره نویسی روزانه بسیار کمک کننده است. همانطور بنویسید که تعریف میکنید. لحن نوشته، باید لحن شما باشد. تصور کنید ماجرایی را برای دوستتان تعریف میکنید...
قطعا نوشتن یک داستانی که پایه آن مباحث علمی است، تحقیق و پژوهش بسیار مورد نیاز است. آشنایی نویسنده با اصطلاحات فنی و مباحث علمی سوژه مورد نظرش باعث میشود داستان او به واقعیت و جزییات نزدیک تر شود و برای مخاطب عینی تر و در نتیجه قابل پذیرش و جذاب تر باشد. نویسنده میتواند در موضوع مورد نظرش مثلا هوش مصنوعی یا رباتیک یا مثلا ویروس شناسی یا... صاحب نظر شود و حتی متخصص، اما این تحقیقات و دانش علمی او نباید بر داستانی که مینویسد سایه بیندازد. ما مقاله علمی نمینویسیم!
به طور کلی، شخصا ایده هایم را از اتفاقات واقعی جهان پیرامونم صید میکنم. کتابی را مینویسم که خودم دوست دارم بخوانمش و نیست! داستانی که بتواند حین خواندنش نفس خودم و مخاطب را بند بیاورد.
- با توجه به اینکه داستانهای شما در ژانر علمی-تخیلی هستند، چقدر تلاش میکنید که داستانهایتان بر پایه اطلاعات علمی واقعی بنا شوند و کجا مرز خیال و فانتزی را پررنگ میکنید؟
یک نکته ای وجود دارد از هنری جیمز که بسیار مهم است. او میگوید: اگر در نگره پردازی فقط به قشر نخبه نظر داشته باشیم نگره مان بر بدنه هنر هیچ تاثیری نخواهد داشت. به عقیده من سلامت یک اثر هنری که در بازنمایی و بازتولید زندگی نهفته است، زمانی رخ میدهد که آن اثر از آزادی برخوردار باشد. هنر بر پایه ممارست و تکرار بنا میشود. تنها وظیفه ای که بدون هیچ استبدادی بر گردن داستان گذاشته شده آن است که جذاب باشد. این مسئولیت بر عهده نویسنده است.
ژانر علمی تخیلی، تنها قالب ادبی است که چگونگی کارکرد جامعه را در شکل ها و دنیاهایی متفاوت به تصویر می کشد. این موضوع، اولین گام به سوی پیشرفت است چرا که به انسان ها اجازه می دهد آینده ی مطلوب خود را متصور شوند و راه های رسیدن به آن را بررسی کنند. از این رو هر جهان داستانی منطق خود را دارد و ممکن است با منطقی در جهان حقیقی و زیست خود میبینیم تفاوت داشته باشد. بر عکس ژانر فانتزی، ژانر علمی تخیلی در نقطه ای بین واقعیت و خیال ایستاده. این مورد چنانچه کار نوشتن در این ژانر را سخت میکند اما از طرفی بسیاری از ایدهها، گمانه زنی ها، بحث و گفتگو ها، تاثیر پذیری و ابداعات و به طور کلی نگره های مهم در آینده پژوهی، از همین نقطه شروع میشود.
به بیان ساده تر، بسیاری از چیزهایی که زمانی فقط در رمان های علمی تخیلی به چشم می خوردند، امروزه به واقعیت تبدیل شده اند.
- شما توانستید از یک رشته کاملاً متفاوت وارد دنیای نویسندگی شوید. چه توصیهای برای جوانانی دارید که مثل شما علاقهمند به نوشتن هستند اما فکر میکنند راه سختی در پیش دارند؟
روزی از نویسنده ای عزیز و بزرگ که بسیار به او و کارهایش علاقه دارم این سوال را پرسیدم که چطور نویسنده شوم؟ او دقیقا اینطور گفت: بخوان، بخوان، بخوان، بنویس... دقیقا با همین نسبت!
از اهمیت خواندن نمیتوان غافل شد. مطالعه کتاب ها و داستان های درجه یک چنان جایگاهی را دارد که حجم انبوه اطلاعاتی که از طریق فضای مجازی به صورت روزانه در ذهن ما وارد میشود در برابر آن ناچیز است. اهمیت حقیقی خواندن آن است که فرایند نوشتن را ساده و صمیمی میسازد و اسناد و مدارک شناسایی لازم را جهت ورود به سرزمین نویسنده مهیا و آماده میکند.
بعد از خواندن، کار مستمر مهم است. وقتی داستانی نوشتید و تمام شد، حتما برای انتشار آن اقدام کنید. دنبال نظرات در جمع های دوستانه و محافل ادبی و گعده ها برای نوشتهتان نباشید. این فضا ها خوب هستند اما ممکن است نویسنده را در نوشتن دچار وسواس کند. از طرفی نگاه نویسنده به دایره وسیع مخاطبین و اقشار مختلف و متفاوت جامعه، به حلقه ای کوچک و تک نظر محدود میشود.