بازگرداندن «فرد» به قلب اختلالات شخصیت
افراد مبتلا به اختلالات شخصیت (PDs) ــ طبق تعریف ــ مجموعهای از ویژگیها یا گرایشهای پایدار دارند که برایشان کارکرد مناسبی ندارد.
به گزارش اینتیتر، افراد مبتلا به اختلالات شخصیت (PDs) ــ طبق تعریف ــ مجموعهای از ویژگیها یا گرایشهای پایدار دارند که برایشان کارکرد مناسبی ندارد. همهٔ ما «شخصیت» داریم و دارای ویژگیهایی هستیم، اما در اختلالات شخصیت همین ویژگیها مانع توانایی فرد برای سازگاری با شرایط متغیر زندگی میشود.
به گزارش سایکولوژی تودی، در فرایند تشخیص، متخصصان سلامت روان در آمریکا ناچارند علائم فرد را در یکی از دستههای تشخیصی قرار دهند. اما «مدل جایگزین اختلالات شخصیت» (AMPD) و همچنین طبقهبندی ICD-11 راهی برای خروج از این دوگانهٔ صفر و یک ارائه میدهند. بهجای انداختن افراد در «جعبههای تشخیصی»، این رویکردها اجازه میدهند شخص را بر اساس بُعدهای مختلف AMPD درجهبندی کنیم.
با این حال هنوز باید راهی برای در نظر گرفتن چالشهایی پیدا شود که افراد مبتلا به اختلالات شخصیت هنگام عبور از زندگی با آن روبهرو میشوند. این همان جایی است که میزان اختلال در «هویت» (احساس فرد از خود) یا «روابط با دیگران» ارزیابی میشود. پرسش اصلی این است: این حوزههای جداگانه تا چه اندازه در (الف) تشخیص و مهمتر از آن (ب) درمان نقش دارند؟ در نهایت، آنچه برای فرد مبتلا مهم است بهتر شدن وضعیتش است.
تجزیهٔ اجزای اختلالات شخصیت
به گفتهٔ لِنارت کیل و همکارانش از دانشگاه آرهوس (2025)، جای این پرسش وجود دارد که آیا اختلال در هویت، جدا از ویژگیهای ناسازگار شخصیت، واقعاً برای درک اختلالات شخصیت لازم است یا نه. یعنی دقیقاً کجا شخصیت تمام میشود و «فرد» آغاز میگردد؟
شاید فکر کنید این بحثی صرفاً نظری برای متخصصان دانشگاهی است، اما پیامدهای عملی مهمی دارد. فرض کنید کمی در بُعد «عاطفهٔ منفی» (یکی از ویژگیهای AMPD) بالا هستید؛ زیاد نگران میشوید یا غمگین میگردید. اما این موضوع چقدر بخشی از «برداشت شما از خودتان» است؟ مدل AMPD مشخص نمیکند که «شما» در میان این ویژگیها چه جایگاهی دارید.
مدلهای ویژگی شخصیت، معمولاً توجه کمی به «فرد» بهعنوان موجودی که این ویژگیها در او ترکیب میشوند دارند. در «مدل پنج عاملی» (شدت گشودگی، روانرنجوری، برونگرایی، وظیفهشناسی و سازگاری)، هیچجا از شما پرسیده نمیشود که احساس میکنید چقدر وظیفهشناس یا سازگار هستید.
نقش واقعی «فرد» چقدر مهم است؟
در یک مطالعه، محققان دانمارکی دو گروه را مقایسه کردند:
– نمونهٔ جامعه: ۷۷۶ نفر با میانگین سن ۴۱ سال
– نمونهٔ بالینی: ۷۷ نفر با میانگین سن ۳۰ سال
آنها مقیاسهای مدل پنج عاملی، مدل AMPD، میزان اختلال در عملکرد روزانه و میزان اختلال هویت را اندازهگیری کردند.
سه بخش مقیاس اختلال هویت از این قرار بود:
-
هویت یکپارچه نشده: «میدانم چه کسی هستم.»
-
هویت آشفته: «چیزهایی که برایم مهماند نسبتاً زیاد تغییر میکنند.»
-
فقدان هویت: «احساس میکنم درونم خالی است.»
نتایج نشان داد که اختلال هویت نقشی مستقل و حتی پررنگتر از ویژگیهای شخصیتی در پیشبینی اختلال عملکرد روزمره دارد. وقتی نمرهٔ اختلال هویت از نظر آماری کنترل شد، توانایی ویژگیهای AMPD برای پیشبینی مشکلات تطبیقی بهشدت کاهش یافت.
این نتیجه منطقی است: کسی که احساس هویت منسجم ندارد، نمیتواند بر یک «هستهٔ پایدار از خود» تکیه کند. ما میدانیم که «چه کسی هستیم» چون از گذشتهٔ خود آگاهیم و مسیر آینده را حدس میزنیم. بدون این حس، تجربههای زندگی بیمعنی و پراکنده میشوند؛ شاید همین چیزی باشد که در اختلالات شخصیت از همهٔ جهات آسیبزاتر است.
لطفاً «فرد» را دوباره وارد ماجرا کنید
در تشخیص اختلالات روانی همیشه خطر آن هست که «فرد» از تصویر حذف شود. برخلاف بیماریهای جسمی، در اختلالات شخصیت خود ذات فرد بخشی از معیار تشخیص است. برای تشخیص آنفلوآنزا مهم نیست شخصیت شما چیست، اما برای تشخیص یک اختلال شخصیت، زندگینامه، نقاط قوت و ضعف، روابط و تمام ویژگیهای منحصربهفرد شما اهمیت دارند.
رویکردهای انسانگرایانه در روانشناسی مدتهاست که اختلال در احساس خود را بنیادیترین عنصر در تشخیص و درمان میدانند. شما برای آنفلوآنزا دارو میخورید، اما برای اختلال شخصیت درمان باید با دقت و ظرافت با ویژگیهای مخصوص شما تنظیم شود.
هرچند هدف مطالعهٔ کیل و همکاران نسبتا تخصصی بود، پیام اصلی آن بسیار فراتر میرود: اینکه چگونگی تعریف شما از خودتان تأثیر چشمگیری بر توانایی شما برای سازگاری با زندگی دارد. این یافته از مرز روششناسی عبور میکند و به قلب تجربهٔ انسانی میرسد.
جمعبندی
اگر میخواهید مسیر زندگی خود را بهتر بشناسید، آگاهی از اینکه «حس هویت» نقشی کلیدی در سازگاری شما دارد میتواند نقطهٔ تمرکز مهمی برای خودشناسی و رشد شخصی باشد.